Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


_ Umbra🕸️
ناشناس↓
[ https://t.me/BiChatBot?start=sc-635188-njpvFqR ]
این پیام رو چک کنید↓
[ https://t.me/c/1699379369/472 ]

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


حدود چهل تا نامه و دیالوگ عه. تعداد زیادعه و من تصمیم گرفتم تو کل این هفته، هر شب بعد از پست ها براتون تعدادی از نامه‌ها و دیالوگ ها رو بذارم! و بگم که مال همه رو میذارم🤍 هیچکس قرار نیست نامه اش یا دیالوگش به دستش نرسه :))))


خب می‌رسیم به نامه‌ها و دیالوگ‌ها.
چقدر جالب بود وقتی داشتم داخل دیلی‌هاتون می‌چرخیدم تا بفهمم افکارتون رو، احساساتتون رو! این همه آدم، با این همه تفاوت عقیده و فکر.
کلی حرف داشتم که بزنم. کلی جمله میومد تو ذهنم تا براتون بگم اما اونطور خیلی طولانی و خسته کننده می‌شد! منم مهرِ سکوت زدم پای بخش بزرگی از حرفام. چه برای اونایی که (دیالوگ نوشتم،چه اونایی که نامه)

پس هرچیزی که براتون میذارم فقط تیکه ایی از حرفام به شماست.


"در رویای آبیم من تو رو در آغوش میگیرم!"

پ.ن : این آهنگ جیهوپ=شاهکار!
مواظبش باشین :) برام خیلی باارزشه.

#music
ılı.lıllılı.ıllı.
@KL_DL


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
بین ما همه چیز تغییر کرده...
من اینجا تنها فریاد میزنم، آبی
!

Cr: jooniiversze
#Video┊@KL_DL


می‌گفت زندگی تمام زورش را زد تا ناامیدی را وزنه کند؛ وزنه را به گوشه‌های بالا رفتهٔ لب‌های آدمیان آویزان کند و پایین بکشد جوهره امید را. می‌گفت زندگی به تاریکی‌ها امر کرد تا به جانِ من و تو رخنه کنند اما حیف...نمی‌دانست؛ نمی‌دانست که در بطن ذات ما، امید از ناامیدی شکل می‌گیرد!

- امبرا
#کوتاه




- بیا بریم جایی که خورشید آسمونش، لبخند های توعه و چشم‌های ماه‌ش دنبال نورِ چشمات!

#تو و ناگفته های‌من/ امبرا


- یه جورایی بعضی وقتا نباید بیشتر بری جلو! همیشه ثابت موندن به معنی حرکت نکردن نیست؛ شاید ما فقط طول رو می‌بینیم و عرض جایی مابین تفکراتمون نداره! اینطور که آدمِ ایستاده رو «به تلاش نکردن» قضاوت می‌کنیم درصورتی که شاید اون آدم داره جور دیگه ایی رشد می‌کنه؛ مثل من که تنها دلیلِ ساکن شدنم، ریشه زدن بود!


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Cr: Mochiiluvu
#Video┊@KL_DL


این مال یکی از شماها ست که اتفاقی دیدم و باعث شد یاد یه متنی از کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد اثر پائولو کوئیلو بیوفتم که می‌گفت:
- تو پرسیدی که آیا من می‌دانم دیوانه بودن به چه معناست؟
-‌ دقیقا. این بار قرار نیست برای تو یک داستان تعریف کنم. من فقط میگویم دیوانگی، ناتوانی در به اشتراک گذاشتن افکارت است. مثل این است که در یک کشور بیگانه باشی، بتوانی همه چیز را ببینی و درک کنی اما در شرح دادن نیازهایت و چیزهایی که برای انجام آن‌ها به کمک نیاز داری، ناتوان باشی، چون تو زبان آن‌ها را بلد نیستی.
- همه ما آن را تجربه کرده ایم...
- همه ما به نوعی دیوانه هستیم!
#metanoia




«اگه غرق نشی هیچوقت عمق رو درک نمی‌کنی! پس سرتو ببر زیر آب و تا می‌تونی پایین برو. باید به خودت اجازهٔ شجاع بودن بدی وگرنه می‌بازی؛ نه تو غرق شدن! تو زندگیت تهیونگ. تو زندگیت می‌بازی!»

- امبرا
#Lutibule┊@KL_DL


می‌گفت بعضی وقت‌ها باید گم بشیم تا چیزی رو که براش متولد شدیم، پیدا کنیم و بنظرم این عمیق ترین حرفی بود که تاحالا شنیدم!
گم شدن برای پیدا شدن یا پیدا کردن؛ قدم زدن بی‌هدف برای رسیدن به یه مقصد و موندن برای حرکت کردن!


در پایان نامه‌ام برایش نوشتم:
- زندگی من مرده است درحالی که هیچوقت هم زنده نبوده که نفس‌اش بریده باشد. شاید بهتر است بگوییم تاریک شده اما هنگامی که به چهرهٔ شمع مقابلم می‌نگرم هیچ شباهتی بین‌شان نمی‌یابم؛ پس او حتی روشنی را هم لمس نکرده که حال بتوان ادعا کرد تاریکی پادشاه جدیداش شده است! پس زندگی چیست؟ شاید یک «هیچ» مطلق!

از «هیچ» / امبرا
#Lutibule┊@KL_DL


" اینکه مثل بقیه نباشی دردناکه...
متوجهش نمی‌شی تا وقتی که حسش نکنی!
زندگی روزمره ی من و تموم حقایق مربوط بهش؛
میخوام از تموم پل هایی که ازم خیلی دورن بگذرم و به خودم برسم؛ خود واقعیم، خود واقعیم...
تموم چیزی که بهش نیاز دارم خودمم"


#music
ılı.lıllılı.ıllı.
@KL_DL


- All I need is me!
@KL_DL


اول از همه خوشحالم که دوست داشتین براتون بنویسم! :)✨

تا شنبه بهم وقت بدین که مال همتون رو کامل کنم. تا اونموقع لینکتون رو تغییر ندین یا اگه پیامو فوروارد کردین پاک نکنید چون من از قسمت statistics می‌تونم ببینم کجا پیام فرستاده شده و وقتی پاک کنید خب دیگه دسترسی ندارم به چنل ‌هاتون :»
خلاصه که آره ~🤍

- امبرا


ساعت سه و نیم صبح اینا بود که اومدم اینجا گفتم دلم می‌خواد براتون نامه یا دیالوگی رو بنویسم‌ که مخصوص به خودتون باشه و برگرفته از اون وجهی باشه که به مردم نشون میدین!
برای اینکار باید وایب‌تون رو حس کنم. پس اگه خواستین، فوروارد کنید همین پیامو تو چنل‌هاتون تا بتونم پست‌هاتون رو ببینم و حس‌تون کنم! اونایی که چنل ‌هاشون پرایوت عه یادتون نره لینکش رو تو ناشناس برام بفرستین :)))✨

مهم نیست تعداد چقدر باشه. این پیام می‌مونه تا زمانی که یه نفر دلش دیالوگ یا نامه خودش رو بخواد!

[سی تای اول تا شنبه]




" من شاعر بودم. یه شب خسته شدم از پر شدن صدمین دفتر. چرا؟! چون اون دقیقا صدمین دفتری بود که به محض پر شدنش قرار بود شروع کن به حرف زدن. این انصاف نیست که من دنیای سفید اونارو از تو پر می‌کردم اما به محض تموم شدن خط ها، زبون‌شون باز می‌شد و تو رو مقابل چشمهام زنده می‌کردن.
من نود و نه بار تکرار تو رو زندگی کردم اما صدمین دفتر... امان از صدمین دفتر که دیگه بند طاقتم رو پاره کرد! اخه درمورد خال زیر لبت بود. تموم خالی بودنش رو با پرستیدن خال زیر لبت پر کرده بودم! بگذریم...کجا بودم؟! اها داشتم می‌گفتم من شاعر بودم اما یه شب خستگی شد علت. برای همین صدمین دفتر رو باز کردم؛ خودم رو لابه لای کلمات نود و نهمین صفحه نشوندم؛ برای آخرین بار به یادت لبخندی زدم و با گرفتن فندک زیر برگه‌های بیمار، همراه با عاشقی
کردنِ کلمات سوختم. آره؛ منم یه روز شاعر بودم! "

- امبرا
#کوتاه

Показано 20 последних публикаций.

216

подписчиков
Статистика канала