- هیچوقت اولویت نبودم، همیشه یه انتخابی بودم بعد از انتخاب اصلی، شاید خیلیا اینو بفهمن شایدم اصلا متوجه نشن...نمیدونم، واقعتیش اینه که من هرروز این حس و تجربه میکنم و بارها و بارها به خودم پوزخند میزنم برای موقعیت و جایگاهه پائینی که برای دور و اطرافیانم دارم. دقیقا مثلِ وقتایی که حرفایه زشت و رکیکی از زبونشون میشنوم که برای یه مسئلهی کوچیک بهم نسبت میدن، یا خورد کردن و تحقیر کردنم...
انقدر زیاد این اتفاق تویِ این ۱۷ سالِ زندگیم برام افتاده که دیگه عادت کردم به تحقیر شدن و واقعا حس میکنم لایق این اتفاق یا القاب زشتم، اما خب واقعا دیگه اهمیتی نداره ولی هر دفعه یه اتفاقه جدیدی روم رُخ میده.
اینکه من هر دفعه بعد از این تحقیر شدنا مثلِ یه شیشهی نازک که وقتی از دستمون میوفته زمین پودر میشه، به هزاران تیکه تبدیل میشم!
کاشکی بفهمن که دیگه توانی برام نمونده و دست از این کاراشون بردارن.
انقدر زیاد این اتفاق تویِ این ۱۷ سالِ زندگیم برام افتاده که دیگه عادت کردم به تحقیر شدن و واقعا حس میکنم لایق این اتفاق یا القاب زشتم، اما خب واقعا دیگه اهمیتی نداره ولی هر دفعه یه اتفاقه جدیدی روم رُخ میده.
اینکه من هر دفعه بعد از این تحقیر شدنا مثلِ یه شیشهی نازک که وقتی از دستمون میوفته زمین پودر میشه، به هزاران تیکه تبدیل میشم!
کاشکی بفهمن که دیگه توانی برام نمونده و دست از این کاراشون بردارن.