من کسی رو به خاطر نبودنش سرزنش نمیکنم،
اما خودم رو به خاطر دلبستنم نمیبخشم.
نمیبخشم چون نمیخوام فراموش کنم.
فراموش نمیکنم چون چیزی درونِ من کشته شده.
ما حرفهایِ زیادی برای هم داشتیم با بغضهایِ مشترک.
تو همهی تلاشِت رو
برایِ وابسته کردن من به خودت انجام دادی،
اما من همهی سعیم رو
برای این که بهت دلبسته نشم انجام ندادم.
من مقاومت نکردم چون میخواستم تویِ دنیات باشم.
دلبستم چون این ماجراجویی رو باهات دوست داشتم.
قلبِ تسخیر شده، مثل قلهی فتح شدهست.
تو روح من رو به دست آورده بودی.
پس طبیعی بود برایِ ادامه دادن دیگه انگیزه نداشته باشی.
من اگه برگردم به عقب بازم همین مسیر رو میام.
اما بازم خودم رو نمیبخشم.
وقتی میدونم اعتماد به نفسم، تهِ قصه از بین میره.
[پویا جمشیدی]
اما خودم رو به خاطر دلبستنم نمیبخشم.
نمیبخشم چون نمیخوام فراموش کنم.
فراموش نمیکنم چون چیزی درونِ من کشته شده.
ما حرفهایِ زیادی برای هم داشتیم با بغضهایِ مشترک.
تو همهی تلاشِت رو
برایِ وابسته کردن من به خودت انجام دادی،
اما من همهی سعیم رو
برای این که بهت دلبسته نشم انجام ندادم.
من مقاومت نکردم چون میخواستم تویِ دنیات باشم.
دلبستم چون این ماجراجویی رو باهات دوست داشتم.
قلبِ تسخیر شده، مثل قلهی فتح شدهست.
تو روح من رو به دست آورده بودی.
پس طبیعی بود برایِ ادامه دادن دیگه انگیزه نداشته باشی.
من اگه برگردم به عقب بازم همین مسیر رو میام.
اما بازم خودم رو نمیبخشم.
وقتی میدونم اعتماد به نفسم، تهِ قصه از بین میره.
[پویا جمشیدی]