روزهای زیادی زیر نور آفتاب
هنگامی که تنها و سرخورده بودم
به دنبال درخشش نوری که انتظارش را نداشتم
در مکانی قدم زدم که
هرگز فکر نمیکردم به جای نور و آفتاب
به من ایمان را هدیه بدهد و بعد از ایمان
طرحی نو از زندگی بر روی پارچه ی آینده ام بیوفتد
به شکلی که عشق را بیابم
امید را نجات دهم
و هنگامی که نور ماه میخواست از پنجره ی اتاقم رد شود
دست کسی را بگیرم و به آینده لبخند بزنم.
مقدمه ی یک نویسنده بر روی اولین صفحه ی کتابش بر اساس تجربه ی خودش.
نامه ای با کلماتِ ریحانِ عزیز: ایمان/درخشش/آفتاب
#هانیه_رئیسی
هنگامی که تنها و سرخورده بودم
به دنبال درخشش نوری که انتظارش را نداشتم
در مکانی قدم زدم که
هرگز فکر نمیکردم به جای نور و آفتاب
به من ایمان را هدیه بدهد و بعد از ایمان
طرحی نو از زندگی بر روی پارچه ی آینده ام بیوفتد
به شکلی که عشق را بیابم
امید را نجات دهم
و هنگامی که نور ماه میخواست از پنجره ی اتاقم رد شود
دست کسی را بگیرم و به آینده لبخند بزنم.
مقدمه ی یک نویسنده بر روی اولین صفحه ی کتابش بر اساس تجربه ی خودش.
نامه ای با کلماتِ ریحانِ عزیز: ایمان/درخشش/آفتاب
#هانیه_رئیسی