𝑳𝒊𝒈𝒉𝒕𝑯𝒐𝒖𝒔𝒆ఌ︎


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


-لب اگر باز کنم با تو سخن‌ها دارم-
𝑼𝒏𝒌𝒏𝒐𝒘𝒏: https://t.me/BiChatBot?start=sc-420252-C5NMCGw

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


| #𝐋𝐮𝐧𝐞𝐭𝐭𝐞
| #𝐒𝐰𝐚𝐧𝐋𝐚𝐤𝐞

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
سوم اکتبر ۱۹۷۵

صدای ضجه‌ی ویالن سکوت سالن را در هم شکست. نت‌ها به آرامی روی گوش میهمانان می‌نشستند و آن‌ها را مبهوت رقص آرشه روی سیم‌های رنگ‌پریده می‌کردند.
انگار عشق و غم در هم آمیخته شده بودند و حاصل، نوای غم‌انگیزی بود که دل سخت سنگ را هم آب می‌کرد. سیاهی مطلق لباس‌های پسر، او را به قویِ سیاهی تشبیه کرده بود که در انتظار جفتش، جانسوزترین ملودی دنیا را می‌نوازد، به این امید که او را از سرنوشت پس بگیرد.

طلسم عمل کرد. ملودی ویالن نام پسر دیگری را فریاد زد و از گوشه‌ی سالن، پسر ریزجثه‌ای روی صحنه ظاهر شد. با یک حرکت میهمانان میخ‌کوبش شدند. پوست برفی و بدن ظریف و انعطاف‌پذیرش با لباس ساتن سفیدش مدام در جنگ بود...
مثل این‌که قوی سیاه و سفید به هم رسیده بودند، نگاه‌ها روی هماهنگی دو پسر دوخته شده بود.
اولین چرخش؛ چشم ها مجذوب شد!
اولین قدم؛ کسی عاشق شد!
اولین حرکت؛ طلسم جادو عمل کرد!

حالا قوی سیاه می‌توانست قسم بخورد که سیم‌های ویالن خودبه‌خود حرکت می‌کردند. طلسم عشق به سرتاسر وجود مرد پاشیده شد و قطعا تلفیق سیاهی‌اش با قوی سپید، سرنوشت سیاه و سفیدی را برایش رقم زده بود.


پی‌نوشت: دلتنگش هستم.

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
-🤍🖤-

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐕𝐢𝐝𝐞𝐨
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


خیر، فقط نویسنده‌ای که مادر و پدرش خبر ندارن فیکشن ال‌جی‌بی‌تی می‌نویسه می‌تونه به این سوال جواب بده.


灯台 | #𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞
| #𝐋𝐮𝐧𝐞𝐭𝐭𝐞
﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
-قسمتی از چپتر نهم-

"امان!
امان از روزی که درخت آلوی ما شکوفه دهد!
"

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


خب من با تو چیکار کنم؟:))))
از دور، به دست‌های هنرمندت که اون‌ها رو به هر نوع نقاشی و طراحی و البته نوشتن آراستی، خسته نباشید می‌گم:)
و قلبم!
تا ابد به یادم نگهش می‌دارم... کارت ارزش‌مند بود، بیش از حد:)
و بیش از اندازه خوش‌حالم کردی!🤍
دختر هنرمند و خوش‌قلبم:)


Репост из: 𝑄𝑢𝑒𝑟𝑒𝑛𝑐𝑖𝑎
در تمام مدتی که روش کار می‌کردم، فکرم پیش فانوس‌دریایی بود.
چقدر دلتنگشم...
𝑸𝒖𝒆𝒓𝒆𝒏𝒄𝒊𝒂༄


اگر ظاهر و باطن از هم جدا باشند، پوسته‌ی ظاهر هرچقدر هم زیبا، بغایت شکننده‌ است. چنان که پیوسته روی دریاچه‌ی یخ‌زده‌ای قدم برمی‌داریم که انتظار تابستان را می‌کشد.

- الی‌ین

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


وقتی شبانه با من می‌رقصیدی،
اتفاق غریبی افتاد!


﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


Him.

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐏𝐢𝐜
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


عشق:
[اسم].
بخشیدن تکه‌ی باقی‌مونده‌ی کیک، بی‌توجه به این‌که چه‌قدر اون رو می‌خوای.

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


مشاطه، دلی داشت چو پولاد به سختی
وَرنه ز چنان زلف، بریدن که تواند!؟

- کمال خجندی


﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


این روزها، احساس جو مارچ توی زنان کوچک رو دارم که برای انتشار داستان‌هایی که می‌نوشت، مدام دنبال روزنامه‌فروشی‌ها بود تا شاید کسی داستانش رو قبول کنه و اون رو در روزنامه‌های خودش انتشار بده.
همین‌قدر بلاتکلیف و سردرگم.


- 🖤 -

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐏𝐢𝐜
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


چیستم؟ خاطره‌ی زخم فراموش شده
لب اگر باز کنم با تو سخن‌ها دارم

با دلت حسرت هم‌صحبتی‌ام هست ولی
سنگ را با چه زبانی به سخن وا دارم؟


- فاضل نظری

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


☕︎| #𝐉𝐨𝐞𝐥𝐞𝐧𝐞

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
Your beauty is beyond compare
زیبایی تو فرای مقایسه‌هاست

With flaming locks of auburn hair
با موهای بور و آتشین

With ivory skin and eyes of emerald green
با پوستی به رنگ عاج و چشمان سبز زمردی

Your smile is like a breath of spring
لبخندت همانند تنفس بهار است

Your voice is soft like summer rain
صدایت نرم و نازک، مانند باران تابستانی

And I cannot compete with you
و من نمی‌توانم رقیب تو باشم

Jolene
ژولین...

He talks about you in his sleep
او در خواب درباره‌ی تو حرف می‌زند

And there's nothing I can do to keep
From crying when he calls your name
و من نمی‌توانم اشک‌هایم را متوقف کنم، وقتی که او نامت را صدا می‌زند

Jolene
ژولین..‌.

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊

| #𝐌𝐮𝐬𝐢𝐜
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


پ.ن: ژولین، با کاپل یونمین، می‌شه گفت قراره مینی‌فیکی باشه که بعد از اتمام فانوس‌دریایی، شروع به نوشتنش خواهم کرد و هیچ مشخص نیست چه موقع این زمان فرا برسه.

با زبان معیار هستش و از زبان اول شخص، روایت خواهد شد.


| #𝐋𝐮𝐧𝐞𝐭𝐭𝐞
| #𝐉𝐨𝐞𝐥𝐞𝐧𝐞

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
او می‌گفت و می‌خندید و من
غرق در برق نشسته بر لبانش می‌نوشیدم.
سخت بود.
دل ربودن از کسی که به شیوه‌های مختلف ما آشنا بود، سخت بود و دشوار.
بدن، روح و معنویتش را فرسوده بود.
ثروت، دل را به تاراج برده و
عیاشی، پوششی سخت روی احساساتش کشیده بود.
و در این میان من،
با قلمی بین انگشتان
حسرتی مواج در قلب
و عشقی ملموس در نگاه،
به تماشایش می‌نشستم
و برای کاغذ،
از غمی که در کنج لبخندش، زانو به بغل گرفته بود، می‌گفتم.
از غصه‌ی قصه‌ی چشمانش
از پرنده‌ی اسیر در آسمان نگاهش.
به راستی؛
پرنده‌ی سبک‌بالم...
آسمان تو چه رنگی بود؟

﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


روزگار غریبی‌ست نازنین
دهانت را می‌بویند
مبادا گفته باشی "دوستت دارم"


روزگار غریبی‌ست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه‌بند
تازیانه می‌زنند.

- شاملو


﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊

| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


به پیاده‌روی مملو از جمعیت نگاه کرد.
گفت: می‌بینی؟ لباس‌هایی هستند که راه می‌روند، دروغ می‌گویند، عاشق می‌شوند، می‌میرند...
کمتر لباسی آن بیرون است که...
درونش انسان وجود داشته باشد!
به راستی که این دنیا
یک رختکن بزرگ است.


﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊﹊
| #𝐓𝐞𝐱𝐭
➺| 𝐋𝐢𝐠𝐡𝐭𝐇𝐨𝐮𝐬𝐞


Репост из: 𝑄𝑢𝑒𝑟𝑒𝑛𝑐𝑖𝑎
گیسوان تو شبیه است به شب، اما نه
شب که این‌قدر نباید به درازا بکشد

Показано 20 последних публикаций.

19

подписчиков
Статистика канала