« قلبم جوری می تپید انگار که دارم توی یه زمین چمن با گِل های تر غلت می خورم، زیر نور آفتاب، با هوای خنک و نوری که گرمم می کنه، غلت می خورم، فقط غلت می خورم و کثیف و گِلی می شم.
می گم مشکل ما می دونی کجا بود؟ اون جایی که فقط دنبال یه حس عمیق و واقعی و گرم نسبت به خودمون می گشتیم، مثل یه سگ ولگرد که دنبال یه خونه ست.
می گم آره اشتباه همونجا بود، همونجا بود. یه روز یکی بهم گفت آدمی که خودش رو دوست نداشته باشه، هیچکس نه می تونه دوستش داشته باشه، نه می تونه تحملش کنه. راست می گفت ها.
می گم چرا داری این هارو می گی؟ به من چه مربوطه.
می گم آره به تو چه مربوطه، به تو چه مربوطه.
بعدش هم سرم رو بالا می برم تا آسمون آبی پشت سقف اتاق رو نگاه کنم. من که خوک نیستم، می تونم آسمون رو خــوب دید بزنم.
خنده م می گیره.
آسمون رو که نگاه می کنم، دلم می خواد یکی رو صدا بزنم، یکی رو برای اولین بار صدا بزنم بخاطر تمام چیزهایی که حس می شن اما اسمی ندارن، اسمی ندارن.
می شنوی؟ »
- جان کوچولو
می گم مشکل ما می دونی کجا بود؟ اون جایی که فقط دنبال یه حس عمیق و واقعی و گرم نسبت به خودمون می گشتیم، مثل یه سگ ولگرد که دنبال یه خونه ست.
می گم آره اشتباه همونجا بود، همونجا بود. یه روز یکی بهم گفت آدمی که خودش رو دوست نداشته باشه، هیچکس نه می تونه دوستش داشته باشه، نه می تونه تحملش کنه. راست می گفت ها.
می گم چرا داری این هارو می گی؟ به من چه مربوطه.
می گم آره به تو چه مربوطه، به تو چه مربوطه.
بعدش هم سرم رو بالا می برم تا آسمون آبی پشت سقف اتاق رو نگاه کنم. من که خوک نیستم، می تونم آسمون رو خــوب دید بزنم.
خنده م می گیره.
آسمون رو که نگاه می کنم، دلم می خواد یکی رو صدا بزنم، یکی رو برای اولین بار صدا بزنم بخاطر تمام چیزهایی که حس می شن اما اسمی ندارن، اسمی ندارن.
می شنوی؟ »
- جان کوچولو