کِیس شماره سی و چهار
هنوز سی ثانیه از ورودم به اتاق نگذشته بود که شروع به صحبت کرد:
"باشه. خودم میدونم چی میخوای بپرسی. جوابت اینه: تقصیر من نبود. نمیگم کار من نبود، کار من بود. کار خودِ خودم بود. اما تقصیر من نبود. وقتی یه سیلی بزنی، دو تا پس میگیری. مگه نه؟ سیلی اولو اونا زدن. باید راحتم میذاشتن. اشتباه خودشون بود. تقصیر خودشون بود. تو در جواب نفرت، عشق خیرات میکنی؟ البته که نه. نفرت، نفرت میاره. حالا متوجه میشی چی میگم؟ تقصیر خودشون بود. شاید گناهکار باشم، اما مقصر نیستم. هیچوقت نبودم. من بی تقصیر ترین بودم. همیشه. شاید بیگناه نباشم، اما بی تقصیر ترینم. "
هنوز سی ثانیه از ورودم به اتاق نگذشته بود که شروع به صحبت کرد:
"باشه. خودم میدونم چی میخوای بپرسی. جوابت اینه: تقصیر من نبود. نمیگم کار من نبود، کار من بود. کار خودِ خودم بود. اما تقصیر من نبود. وقتی یه سیلی بزنی، دو تا پس میگیری. مگه نه؟ سیلی اولو اونا زدن. باید راحتم میذاشتن. اشتباه خودشون بود. تقصیر خودشون بود. تو در جواب نفرت، عشق خیرات میکنی؟ البته که نه. نفرت، نفرت میاره. حالا متوجه میشی چی میگم؟ تقصیر خودشون بود. شاید گناهکار باشم، اما مقصر نیستم. هیچوقت نبودم. من بی تقصیر ترین بودم. همیشه. شاید بیگناه نباشم، اما بی تقصیر ترینم. "