کِیس شماره سی و پنج
درحالی که پا روی پا انداخته بود، انگشتش را دور موهایش میپیچید و بلند بلند میخندید. خیلی سریع شروع به حرف زدن کرد:
"بیا جلو نترس. من آدم کش نیستم. اما قول نمیدم از این به بعد هم نباشم." قهقهه زد و ادامه داد: "چیه؟ بنظرت مستهجنم؟ خب، میتونیم همو تو جهنم ملاقات کنیم. اونموقع بهتر میشه قضاوت کرد. تو روانی هستی. تو واقعا یه مردم آزاری. از جون من چی میخوای؟ تو میای سراغم، و در عین حال ازم میترسی؟ خیلی وقیح هستین، با همتونم. آدم کش نیستم. ولی خیلی دوست دارم باشم. به هرحال همین الانشم همونقدر بهم احساس ترس و نفرت دارین که نسبت به یه آدم کش دارین. روانیا. روزی که تو جهنم میسوزین، منم که دارم روی آتیشش نفت میریزم. قول میدم."
درحالی که پا روی پا انداخته بود، انگشتش را دور موهایش میپیچید و بلند بلند میخندید. خیلی سریع شروع به حرف زدن کرد:
"بیا جلو نترس. من آدم کش نیستم. اما قول نمیدم از این به بعد هم نباشم." قهقهه زد و ادامه داد: "چیه؟ بنظرت مستهجنم؟ خب، میتونیم همو تو جهنم ملاقات کنیم. اونموقع بهتر میشه قضاوت کرد. تو روانی هستی. تو واقعا یه مردم آزاری. از جون من چی میخوای؟ تو میای سراغم، و در عین حال ازم میترسی؟ خیلی وقیح هستین، با همتونم. آدم کش نیستم. ولی خیلی دوست دارم باشم. به هرحال همین الانشم همونقدر بهم احساس ترس و نفرت دارین که نسبت به یه آدم کش دارین. روانیا. روزی که تو جهنم میسوزین، منم که دارم روی آتیشش نفت میریزم. قول میدم."