مدت زیادی همان طور زنش را تماشا میکند. سپس آرام دستش را روی سنگ بزرگ میگذارد و آرام آن را نوازش میکند، انگار گونههای زنش را لمس میکند.
زیر لب میگوید: "دلم برات تنگ شده"
شش ماه است که زنش را از دست داده است. اما هنوز هم روزی دوبار توی خانه میچرخد و به رادیاتورها سرکشی میکند تا نکند زنش یواشکی درجهشان را زیاد کرده باشد.. :)
-مردی به نام اُوِه
زیر لب میگوید: "دلم برات تنگ شده"
شش ماه است که زنش را از دست داده است. اما هنوز هم روزی دوبار توی خانه میچرخد و به رادیاتورها سرکشی میکند تا نکند زنش یواشکی درجهشان را زیاد کرده باشد.. :)
-مردی به نام اُوِه