مریم اسحاقی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


شعرها و یادداشت های مریم اسحاقی

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: کافه پاراگراف
#مریم_اسحاقی
@maryam_es_haaghi
از کتاب: چهل معشوق گیسوبلند
@cafeparagraph_mag


Репост из: مریم اسحاقی
این بار اگر به دنیا بیایم
می خواهم افرایی ارغوانی باشم
که یک بار تو را در باغی بهاری دیده بود
پنجره ای
که زندگی از آن به تو نگاه می کند
منظومه ای
که از سرانگشتانت می چکد
می خواهم رازی باشم
که هرشب زنی تنها به بستر می بُرد.
می خواهم این بار
به شکل آسمان به دنیا بیایم
در روستای گیلده
درفصل گلاب گیران اردیبهشت
می گویند یک بار در اردیبهشت از کنار این روستا گذشته ای

این بار اگر به دنیا بیایم
می خواهم ترانه ای باشم
که زنی شالی کار زمزمه می کند
یا کمرچادر سرخی گلدار
دور کمر زنی چای کار در لاهیجان.

می خواهم لبخند باشم
شالی کاران روی لبخندم برنج بکارند.ِ

آن گاه
خود را به علاوه ی همه ی این زندگی ها
به تو تقدیم کنم.

#مریم_اسحاقی
منتشر شده در کتاب
#چهل_معشوق_گیسو_بلند 1396

@maryam_es_haaghi


این بار اگر به دنیا بیایم
می خواهم افرایی ارغوانی باشم
که یک بار تو را در باغی بهاری دیده بود
پنجره ای
که زندگی از آن به تو نگاه می کند
منظومه ای
که از سرانگشتانت می چکد
می خواهم رازی باشم
که هرشب زنی تنها به بستر می بُرد.
می خواهم این بار
به شکل آسمان به دنیا بیایم
در روستای گیلده
درفصل گلاب گیران اردیبهشت
می گویند یک بار در اردیبهشت از کنار این روستا گذشته ای

این بار اگر به دنیا بیایم
می خواهم ترانه ای باشم
که زنی شالی کار زمزمه می کند
یا کمرچادر سرخی گلدار
دور کمر زنی چای کار در لاهیجان.

می خواهم لبخند باشم
شالی کاران روی لبخندم برنج بکارند.ِ

آن گاه
خود را به علاوه ی همه ی این زندگی ها
به تو تقدیم کنم.

#مریم_اسحاقی
منتشر شده در کتاب
#چهل_معشوق_گیسو_بلند 1396

@maryam_es_haaghi


پیراهنی از آفتاب بپوش
پلک باز کن و پنجره را تسلی بده.

لبخند تو، شعری صبحگاهی
که از خواب بیدارم می کند
بخند تا جهان از خواب برخیزد.

می خواهم تمام تو کنار تمام من بنشیند
می خواهم تا ابد
کنار تو صبحانه خوران بخندم
عسل کوهی من!
مرا به ییلاق هایت ببر
جشنی در این ترانه برپا کن
سفره بینداز و نگاهم کن
من، عسل بر نان گندمین بمالم و
تو، شعری تازه بر بازویم بنویس
که عاشقان جهان از بر بخوانند
من شیر سر بکشم
تو جانٍ مرا.

بیا مومیایی ام کن
با لهجه ی خورشید در آغوشم گیر
اندوه فیروزه ای ام را آب کن
ببوس و غوطه ورم کن
در نور
در بلور.

به تو فرمان می دهم محبوب من
خداوند شعرم باش!
باش!
باش!
باش!
و از شعرم شراب سیب بینداز.


#مریم_اسحاقی

@maryam_es_haaghi




Репост из: جهان شعر و ترجمه
〇🍂
اگر گشتـــے
و ڀیدایم نکردے
در اشتباه‌هایت به دنبال‌ام بگـــــــرد...


✍برگردان: #اعظم_کمالی


#دیوار_نوشته_ایتالیایی
#graffiti

#scritte_sui_muri

#جهان_شعر_و_ترجمه
〇🍂🆔 @jahan_tarjome


نقد شاعر و منتقد
کیوان اصلاح پذیر بر شعر ماه نوش


ماه نوش در این شعر مرکز دیالوگ است . او به صفات متعددی متهم است از قبیل : جراحت کهنه ، دروغ کوچک ، دروغ اخرایی و معلم آوازها . نام او ماه نوش نیست بلکه این صفت اوست . او همان اژدهای بالدار آتش زبانی است که ماه را در وقت خسوف می نوشد و مردمان با کوبیدن بر طبل حلبی و خواندن آوازهای بلند او را می ترسانند مثل شاعر که می ترسد از روزگار بی بال ، بی وسوسه و از حضور نیمه وقت خورشید که کسوف است . شعر با بی قراری راوی از نبودن ماه نوش شروع می شود . قاعدتا جا و وقت ماه نوش شب است به همین دلیل هم صبح غریبه ای ست که پایان شب را اعلام می کند و به همین دلیل ابر و باران پوشاننده ی ماه ند و لاجرم مانع دوست . اما این ماه نوش که یاری دست نیافتنی ست ناگهان از میانه ی شعر به هیولایی بدل می شود که ماه را می بلعد . از این جا به بعد وسوسه و مسخ از راه می رسند و ناگهان راوی می بیند که وسوسه ی مدور - ماه - در رگش راه می رود و بال های درخشانش - اژدهای بلعنده ی ماه در وقت خسوف - از میان می رود. به این ترتیب سه عنصر راوی ، ماه نوش و ماه در هم ادغام می شوند و وسوسه به عشق ی نورانی بدل می شود که از رگ ها سر می رود و تن را خورشید می کند . نکته ی مهم شعر ، روایت شاعرانه ی ماجراست . روایت ، ناآگاهانه و سیال و خود بخود رخ می دهد و اثری از راوی دانای کل یا حتی جزء دیده نمی شود و خود راوی توسط جادوی ماه غافلگیر می شود .

#کیوان_اصلاح_پذیر
@maryam_es_haaghi


ماه نوش!
میان من و تو صبح غریبه ای است
پاییزی سرکش
باران هایی زخم خورده که تمامی ندارند.

#مریم_اسحاقی
طرح زیبا از # الهه_ سلیمی

@maryam_es_haaghi


ماه نوش!
میان من و تو صبح غریبه ای است
پاییزی سرکش
باران هایی زخم خورده که تمامی ندارند.

ماه نوش!
جراحت کهنه!
میان من و تو، بارانی دیوانه
چشم ها را کور می کند
نمی بینمت
می ترسم از باران
که تو را ازشعرها پاک می کند
از آهوی مرده در استخوانم.

ماه نوش!
دروغ کوچک!
دروغ اخرایی!
ما جیغ زدیم و
ماه چهارشنبه را کثیف کردیم
زمین را کثیف کردیم
و پاییز پُر از صدای طبل حلبی شد
می ترسم از روزگار بی بال، بی وسوسه
از حضور نیمه وقت خورشید.

ماه نوش!
معلم آوازها!
می ترسم
از این وسوسه ی مدور که در رگ هایم می دود.

می ترسم
تو نیستی
کجا بودی که بال های درخشانم ناپدید شدند
که این خون غریبه
این وسوسه ی مدور
این نور تازه
رگ هایم را پُر کرد.

#مریم_اسحاقی

@maryam_es_haaghi


🌿🌿🌿
🐟🐟🐟


دختر شهریوری من خوش حال ام به دنیا آوردمت. خوش حال ام با ولع زندگی می کنی و رویاهات را می نویسی، که ساعت های شبانه روز برای رویاهای رنگی ات کم است. که مهربانی سرریز می کند از تو.
جودی ابوت من! بادبادک رنگی!
هر طور دوست داشتی لباس بپوش. سنجاب جسور ! همیشه بخند. همیشه برقص و هر وقت دوست داشتی با صدای بلند گریه کن. جهان پُر از قرارداد است. پُر از قراردادهایی که دست و پای ات را زنجیر می کنند. من هم یک قراردادم. پیمان ها حبس ات می کنند در دایره ای کوچک. گیرت می دهند به شاخه ها. نمی گذارند اوج بگیری. بزن بیرون از دایره با دنباله های رنگی.
حیات قید است. به دنیا آمدن قید است. رها باش از قید و بند حیات.
عالیجناب زندگی کمر همت بربسته، همیشه در تکاپوست رویاها را به زانو در آورد. تار و مارشان کند. خورشید از صبح که بیدار می شود چنان آفتاب تندی می زند توی چشم هات که تندی بدوی توی سایه. زندگی در تلاش است رویاها را پرتاب کند پایین و وقتی آدم ها رویاشان را فراموش کردند نفسی می کشد از سر آسودگی.
و آدم ها... آدم ها... همه را دوست داشته باش. از تفاوت ها نترس. از آن ها که برای فراموشی خیال، فراموشی رویا، برای هم شکل شدن، یکسان بودگی تلاش می کنند تا اضطرابشان محو شود.

دختر رنگی رنگی من! منتظر هیچ کس نباش. منتظر هیچ چیز. مسافر رویاهات باش.

#مریم_اسحاقی
یادداشت
@maryam_es_haaghi


#ایرانه_خانم_زیبا
#شعر_و_صدا
#رضا_براهنی

🎼موج سپید را
با موسیقی و اشعارش
به خاطر بسپارید
@Mojeesepid


لعنت به ادبیات اگر که خواب است، اگر در کما. لعنت به کلمه اگر امروز می لرزد و به کارمان نمی آید. لعنت به قلم اگر قلم شده. لعنت به مغزمان که کلمات را ممیزی می کند.لعنت به خودم ...
این روزها چه قدر نیاز داریم به رمان نویسی چون پل استر که سانست پارک را در اوج بحران اقتصادی آمریکا نوشت، نیاز داریم به رمانی تنوری و داغ که ثبت کند تک تک این لحظه های تاریک را.

ای قوم من!
ای کفتری که جهان
همه جهان
آشیان خویش
از تو دریغ می دارد و
و دانِ دام ات می گذارد و
طردت می کند
اما
نه آسمان را یارای آن است
کز تو سخن ندارد و
نه از آواز می افتی و
نه از پرواز!

بامداد به خیر
نسل نوین!
فکر نوین!

#شیرکو_بی_کس

@maryam_es_haaghi


Репост из: Khabgard | خوابگرد
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
‏به گریه افتادن⁧ #محسن_نامجو
هنگام خواندن «ایرانه‌خانم زیبا»

‏دق كه ندانی كه چيست گرفتم دق كه ندانی تو خانم زيبا/حال، تمامم از آن تو بادا گر چه ندارم خانه در اين‌جا خانه در آن‌جا (براهنی)

@KhabGard


این ساحل
بی دست و پا هم که باشد
می گذارد
دریا
برود، بیاید
برود بیاید
و خاطره ی گوش ماهی را آبی کند.

نگران هیچ چیز نباش
این ساحل آب دیده است.

#مریم_اسحاقی
@maryam_es_haaghi


Репост из: مریم اسحاقی
مرگ
هر روز، در شهر ساحلی
برنزه به دنیا می آید.

سبدهای گل در زایشگاه می بینند.

#مریم_اسحاقی

@maryam_es_haaghi


🔴گفت و گو با دکتر “مریم اسحاقی”شاعر و داستان نویس برجسته گیلانی به بهانه رونمایی از کتاب «زن های کاغذی»در خانه فرهنگ گیلان

http://gilebraz.ir/?p=1838


Репост из: گوهران
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
به یاد احمد شاملو ؛ویدئویی هدیه از سیف الله صمدیان به مجله الکترونیکی گوهران


Репост из: انسان دشواری وظیفه است .
در اینجا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد
در زنجیر...
 

از این زنجیریان،
یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی
به ضرب دشنه ای کشته است.
 

از این مردان،
یکی، در ظهر تابستان سوزان،
نان فرزندان خودرا،
بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندان گرد
آغشته است.
 

از اینان، چند کس،
در خلوت یک روز باران ریز،
بر راه ربا خواری نشسته اند
کسانی، در سکوت کوچه،
از دیوار کوتاهی به روی بام جستند

کسانی، نیم شب،
در گورهای تازه،
دندان طلای مردگان را می شکسته اند.
 

من اما هیچ کس را
در شبی تاریک و توفانی نکشتم
من اما راه بر مردی ربا خواری نبستم
من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجستم .
 

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب و
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر...
 

در این زنجیریان هستند مردانی
که مردار زنان را دوست می دارند.
در این زنجیریان هستند مردانی
که در رویایشان هر شب زنی
در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد.
 

من اما در زنان چیزی نمی یابم
- گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش -
من اما در دل کهسار رویاهای خود،
جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علف های بیابانی
که میرویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند،
با چیزی ندارم گوش.

مرا گر خود نبود این بند،
شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،
می گذشتم از تراز خاک سرد پست...


جرم این است
جرم این است


#احمد_شاملو



#کانال_انسان_دشواری_وظیفه_است


@ensandoshvarivazifeh


بخش دوم مصاحبه زن های کاغذی

یا داستان شاطری که به صورت تک گویی نمایشی است. از عناصر بومی بیشتر بهره جسته ام، چون به فضاسازی و عینی کردن داستان کمک می کند. من دلم می خواهد وقتی داستانی می خوانم تمام حواسم به کار گرفته شود و حس کنم در چه زمانی و کجا رخ می دهد. در این صورت رابطه ی بهتری بین ذهن خواننده و ذهن نویسنده برقرار می شود. و این به معنی به خاطر سلیقه ی مخاطب نوشتن نیست. طبعا بازنویسی های مکرر هم در شسته رفتگی زبان و ایجاز. متن موثر بوده است.

6.
در هر فصل کتاب " زن های کاغذی" داستان و نوع پرداخت شخصیت ها متفاوت است. آیا این کاراکترها نقاط مشترکی دارند؟

تار و پود داستان ها وجه مشترک دارد و نخ اتصالی آن ها را به هم گره می زند. به جز دو داستان، اغلب داستان ها رئال هستند و راوی بیشتر داستان ها زن است. البته فرم ها و زاویه دیدهای مختلف و گاه دوگانه را در یک داستان تجربه کرده ام.

7.
کار جدیدی در دست دارید؟ رمان یا داستان کوتاه؟
یک سالی است مشغول نوشتن رمان هستم. امیدوارم با تغییر نظرگاه و دیدگاه هایم در این چند سال بتوانم کار متفاوتی از کار اول ارائه بدهم.

#مریم_اسحاقی
@maryam_es_haaghi


بخش اول مصاحبه در مورد زن های کاغذی
روزنامه همشهری
31 تیر 97

1.علت انتخاب عنوان زن های کاغذی چه بود؟

1.
مجموعه داستان زن های کاغذی شامل سیزده داستان کوتاه با محوریت زن است. عنوان زن های کاغذی با توجه به وجه مشترک شخصیت پردازی زن انتخاب شده است. در واقع از ابتدا قرار نبود عنوان کتاب، افشا کننده ی درونمایه ی داستان ها باشد ولی با توجه به داستان پایانی کتاب و استحاله ی زنِ داستان و تبدیل شدن به کتاب، این عنوان را انتخاب کردم. زن هایی که رنج می برند، زنی که با اندوه می رقصد، زنی که با خود درگیر است. زنی که عروسی مُرده می شود. زن های منتظر و عاشق که هر کدام کتابی هستند و در پایان، زنی که تبدیل به کتاب می شود و خودسوزی می کند.

2. آیا داستان های این کتاب به صورت اپیزودیک در هر فصل نوشته شده اند؟ علت آن را لطفا توضیح دهید؟

اثر هنری و البته داستان، خلق جهانی موازی با جهانِ واقع است. جهانی موازی با واقعیت های روزمره که می توان آن را طور متفاوتی مزه مزه و درک کرد و به آن نزدیک شد. نویسنده، جهانی را می آفریند که ربطی به جهان های از پیش شناخته شده ندارد. بخشی از حقیقت را می گیرد، مواد و مصالح را از زندگی وام می گیرد و آن را به روش خود بیان می کند. البته داستان ها به صورت اپیزودیک نوشته نشده اند و هر یک داستان کوتاهِ مستقل با هویت جداگانه هستند و هر داستان فرم و روایت و زاویه دید خودش را دارد. در واقع نویسنده، حین آفرینش نمی داند که این فرم بر چه دلالت می کند ولی لزوم آن فرم را حس می کند. من نمی توانستم شیوه ی پرداخت داستان ها را از محتوا جدا کنم. شاید این حالت اپیزودیک که شما حس کردید درونمایه ی مشترک داستان ها باشد. در نگاه هستی شناسانه، دغدغه ی مشترکی که تکرار می شود مرگ و زندگی و عشق و خیانت.

3. یکی از محبوب ترین بخش های این کتاب داستان دوم یعنی"خانم هیچ " است. شخصیت خانم هیچ بر چه اساسی شکل گرفته است؟ آیا خانم هیچ یک شخصیت واقع گرا است؟

خانم هیچ از داستان هایی بود که پیش از چاپ کتاب، در مجله ی ثریا و در نشریه ای در ونکوور چاپ شد. داستان نویس، حقیقت نمایی می کند و ما به ازاء اشیا را در واقعیت به صورت کلمه متبلور می کند. فرناندو پسوا می گوید: « خودِ نویسنده با من نویسای او متفاوت است. من و دیگری. آن که می نویسد فردی است مجزا از آن که زندگی می کند. پیوند این ها با هم جالب است. گاه با هم کنار می آیند و گاه جنگ شان می شود.» شخصیت خانم هیچ هم بر اساس منِ پنهان راوی شکل گرفته است. بالاخره شخصیت، زاده ی ذهن نویسنده است، از صافی ذهن نویسنده می گذرد و پرداخت می شود و عینیت می یابد. موجودات داستانی نه در جهان واقع و نه در هیچ جای دیگر وجود ندارند ولی این موجودات انتزاعی، از نوعی هستی برخورداند. پس در جهانِ ممکنِ داستانی دارای هستی اند. ناباکوف می گوید: ادبیات یعنی ابداع. داستان یعنی داستان. یعنی جعل. اگر داستانی را حقیقی بدانیم، هم به هنر توهین کرده ایم، هم به حقیقت.

4.
از دیگر مسائل محوری کتاب" زن های کاغذی" مساله " زن " است. تا چه حد پرداختن به زنان از دریچه ی داستان نویسی را ضروری می دانید؟

با توجه به محدودیت هایی که برای زنان وجود دارد چه این محدودیت ها درونی و ناشی از عرف و عادت باشد چه محدودیت از بیرون و نگاه مردسالارانه ی جامعه باشد. طبعا به عنوان داستان نویس نگاه می کنم و رنج می برم. این ناخرسندی و خشم و رنج، نه به صورت آه و ناله بلکه باید در مسیر خلق و آفرینش بروز کند. دوست دارم به جزئیات زندگی زنان بپردازم. جزئیاتی که در فضاسازی های مختلف نشان داده شود.( مثل نشان دادن فضای استخر و فضای آرایشگاه) یا پرداخت به درونیات و فضای ذهنی و پیچیده ی زن. در واقع داستان کوتاه برشی است از زندگی. یک لحظه، یک آن، متوقف می شود و نویسنده نور می اندازد روی آن لحظه و روشن اش می کند. این روشن شدن و نشان دادن می تواند عینی یا ذهنی باشد. در واقع، پرداخت من به زن، روی ضرورت نبوده. چون نویسنده تصمیم نمی گیرد که در مورد دغدغه های زنان بنویسد. بلکه به دلیل شناخت و تجربه ی زیسته و این که دغدغه ی ناخودآگاهش است، جزئی نگری بیشتری در این مورد دارد.

5.
یکی از ویژگی های نثر شما در این کتاب سادگی و دور بودن از مفاهیم انتزاعی و پیچیده و به کار بردن عناصر بومی گیلان بود. در واقع سعی نداشتید مخاطب درگیر متن شود. اقتضای این متن به خاطر نوع سلیقه ی مخاطب بود یا این نثر را به عنوان یک محور اصلی در داستان نویسی برای خودتان انتخاب کرده اید؟
به نظر من خود محتوا، تعیین کننده ی شیوه ی روایت و لحن و زبان است. من این زبان را انتخاب نکرده ام. هر داستان، لحن و نثر را همراه خود می آورد. داستان "چه قدر این تاج روی سرم سنگینی می کند" به سبک سیلان ذهن نوشته شده، جملات کوتاه و منقطع هستند. راوی تمرکز ندارد.

#مریم_اسحاقی
@maryam_es_haaghi

Показано 20 последних публикаций.

148

подписчиков
Статистика канала