Фильтр публикаций


یکم دیگه آناتومی خوندم، با امیررضا کتاب خوندیم، بعدشم یه قسمت اسنوپی در فضا با رویکرد نقادانه نگاه کردیم که از چیزایی که یاد گرفته بود استفاده کنه
بهش می‌گم چطوری همه‌ی کارتونای در مورد فضا رو دیدی ولی نمی‌دونی منظومه‌ی شمسی چیه!
سوکوروتازاکی رو با یه مدادِ نارنجی شروع کردم، ناهار خوردم، نشستم پای گوشی (خدمتتون هستم)
الان برم ظرفا رو بشورم، فصل یک سوکوروتازاکی رو تموم کنم، قبل از ۲:۳۰ یکم با امیررضا کتاب بخونیم، بعدشم می‌رم توی اتاق که از کتابا برای ویدیو فیلم بگیرم و اگر فرصت شد یکم ادیت کنم


خدا رحم کنه


نه اون نوروآناتومی از اون نوروآناتومیا نبود




Репост из: @BChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام ری
درسته که واحدای ترم ۴ کمتره ولی اصلا آسون تر نیست روی کم و آسون بودنش حساب نکن اصلا
(البته که میدیدم قبلا نوروآناتومی میخوندی و شاید یه پیش زمینه خوبی داشته باشی ازش نمیدونم)


می‌رم آناتومی می‌خونم تا امیررضا بیدار بشه، بعدش با هم کتاب می‌خونیم و بعدشم می‌رم سراغ تحقیق در مورد AI


۱-صبح پاشدم، نیم ساعت آناتومی خوندم، پیاده روی رفتم، اومدم خونه رقصیدم، صبحونه خوردم، کتاب خوندم، الان واقعا خوابم گرفته و دلم می‌خواد برم بخوابم

۲-یهودیت جالبه. دلم می‌خواد تاریخچه، یا درآمد یا چه می‌دونم، یه چیزی در موردش بخونم و یکم بیشتر در موردش بدونم. امروز فهمیدم که صهیونیسم چیه :)

۳-الان اگر موفق بشم به خوابم غلبه کنم، می‌رم نیم ساعت دیگه آناتومی بخونم
قضیه اینه که من از تقریبا وسط تیر کلا درس رو بوسیدم گذاشتم کنار
و داشتم حس می‌کردم که همینطور که به پایان تابستون نزدیک میشدیم هی اوضاع خیط تر می‌شه :) چون همه ی درسای سه ترم گذشته که برای علوم پایه باید بخونم هست، ترم چهار هم که شروع بشه احتمالا باز هر روز دانشگاه داریم و منم که وقتی دانشگاه می‌رم کلا روزم رو عادت کردم به چخ می‌دم و با این وضع طی ترم اگر خودِ ترم رو بتونم جمع و جور کنم و یکم به فعالیت های فرعی برسم خیلی خیلی خیلی زحمت کشیدم و احتمالا جای خوندن درس دیگه‌ای نمی‌مونه (البته احتمالا ترم چهار نسبتا سبک باشه چون توی curriculum خیلی تعداد واحد کمی برامون گذاشتن، ولی بازم اگر هر روز هفته کلاس داشته باشم در مسیر رفت و برگشت جان می‌دم)
از سوی دیگه تمرکزم هم اومده پایین تر، یکم تنبل شدم و هی دلم می‌خواد جای درس برم چیزای دیگه بخونم، و خلاصه که گفتم باید دوباره شروع کنم خودم رو عادت بدم
فعلا چند روزه بلافاصله بعد از بیدار شدن ۴۵ دقیقه اناتومی می‌خونم که انجام بشه بره کنار، حالا برنامه اینه که به مرور بیشترش کنم بلکه طی ترم هم با همین روند پیش برم و خوب باشه


سلاااام


صبح بیدار می‌شم
اول یکم آناتومی می‌خونم بعدم می‌رم بیرون پیاده روی
ذوق دارم چون چند ماهیه پیاده روی نرفتم (اول چون از صبح زود می‌رفتم دانشگاه نمی‌شد، بعدشم که هوا گرم بود)


اما ریحانه نباید بخوابه چون همین الانم از برنامه عقبه 😍


ریحانه خوابش میاد


گیتار تمرین کردم
تقریبا دو ماه و نیم بود و که نکرده بودم (از موقع امتحانا)
اولش که دلم خواست گیتار یاد بگیرم، به خاطر حافظه ی ماهیچه بود ( البته اولین دلیلش این بود که گیتار داشتم و خیلی convenient بود یاد گرفتنش، دومیش حافظه ماهیچه بود)
و واقعاا برام جالبه که بعد از دو ماه و نیم و با وجود خیلی مبتدی بودنم، بازم انگشت‌هام می‌دونن باید کجا برن

یادمه اولش هم بزرگ ترین دلیلی که عادت گیتار تمرین کردنم رو توی روز تثبیت کرده بود، این بود که بهم فرصت می‌داد یکم از کلمات جدا بشم. وقتی روزم پر میشه از درس خوندن و کتاب خوندن و نوشتن و حرف زدن و کلمه و کلمه و کلمه، واقعا احساس نیاز می‌کنم به یه چیزی که کلمه نداشته باشه. بهم فرصت اینو می‌ده که در عینِ اینکه همچنان مشغول انجام یه کاری هستم، اما از فضای کتاب ها و درس ها فاصله بگیرم و ذهنم استراحت کنه

این سه روزه، دوباره برگشتم به یه روتینِ آشنا و خوب. دلیل اینکه از اول تابستون یکم از ریتم خارج شده بودم این بود که هی بیرون می‌رفتم و چون ذهنم به روزهایی که توشون بیرون می‌رم عادت نداره، ریتمم رو هم از دست داده بودم. البته خوب بود، اینکه بیرون می‌رفتم خوب بود، ولی خب، هنوز عادت نکردم. دوباره وقتی شروع کنم به بیرون رفتن، احتمالا دوباره از این ریتمی که این دو سه روز داشتم، خارج می‌شم، ولی باید تنظیمش کنم. باید کاری کنم که ریتم جدیدم با برنامه‌ی بیرون رفتن‌هام تنظیم بشه.


من صبح يكم آناتومي خوندم بعد از هفته ها و هفته ها
حقيقتا ترسناكه، اما خب، بايد يه كاريش كنيم ديگه
الان با اميررضا كتاب خونديم
صبحونه درست كنم براي اون و خودم،
بعدش هم ميرم تردميل و دوش ميگيرم


صبح بخيييير


نمی‌دونم
ظرفا رو می‌شورم صورتمو می‌شورم قهوه درست می‌کنم می‌شینم سر وارد کردن ادامه ی یادداشت‌های راهنمای تفکر نقادانه ام که امروز تموم بشه


همیشه توی این موقعیت نمی‌دونم خوشحال باشم یا ناراحت چون از یک سو نیم ساعت بیشتر باید استرس بکشم، ولی از یک سوی دیگه نیم ساعت دور شده و این خوبه


کلاس نیم ساعت تاخیر افتاد


خوابم میاد و استرس دارم🤝


دلم یه کاسه‌ی خیلیییی بزرگ سالاد ماکارونی می‌خواد😭🤝


مطالب کلاس رو آماده کردم
واقعا دلم می‌خواد زودتر ناهار بشه. ناهار می‌خوام.
الان می‌رم اول کارت‌هام رو بخونم، بعدش تا ناهار ویدیو ادیت کنم

Показано 20 последних публикаций.

557

подписчиков
Статистика канала