دافنه دوموریه تو رمان ربکا میگه:
«روزی با خود فكر می كردم اگر او را با غريبه ای ببينم، دنيا را به آتش می كشم!
اما، امروز حاضر نيستم كبريتی روشن كنم تا ببينم او كجاست و چه می كند..!»
گذر زمان همینقدر عجیبه..!
دافنه دوموریه تو رمان ربکا میگه:
«روزی با خود فكر می كردم اگر او را با غريبه ای ببينم، دنيا را به آتش می كشم!
اما، امروز حاضر نيستم كبريتی روشن كنم تا ببينم او كجاست و چه می كند..!»
گذر زمان همینقدر عجیبه..!