به شادی بود لحظه اما تکه ای از روحم میچسبید به گوشه ی سقف.. به شره پایین می ریخت ، دست و پایش را جمع میکرد و باز می گریخت به همان گوشه ی سقف.. به آن تکه از روح که غمگین بود و شرمگین چه باید گفت به آن تکه همان تکه که تنها دو بخش در سینه دارد و هر بخش هزاران بخش در هزاران در هزاران..
هر رهگذری که به سلام بایستد تکه ای از آن هزار می شود و آدمی هزار در هزار بخش دارد.. هزار در هزار تکه هایی که گاه تکه های دیگری هم می شوند..
اما تو اما تو و تو و تو و تو کدام تکه اید که به وسعت می شکنید به وسعت نور می پراکنید به وسعت غم می زدایید کدام تکه از اندوه کدام تکه از لبخند..
#شب_نوشت
#مریم_سادات_حسینی
@mh_sang
هر رهگذری که به سلام بایستد تکه ای از آن هزار می شود و آدمی هزار در هزار بخش دارد.. هزار در هزار تکه هایی که گاه تکه های دیگری هم می شوند..
اما تو اما تو و تو و تو و تو کدام تکه اید که به وسعت می شکنید به وسعت نور می پراکنید به وسعت غم می زدایید کدام تکه از اندوه کدام تکه از لبخند..
#شب_نوشت
#مریم_سادات_حسینی
@mh_sang