من در آغاز تماشای تو باران بودم
غافل از حیطهی ابعاد خیابان بودم
غیر اشک از نظر ام هیچ نمیآید یاد
تا کجا در نظر ام بوده که پنهان بودم
آن کجا نیز گرفتار کیِ خوب تو بود
مات چشمان تو خشکیده و حیران بودم
شبنمی بودم میخواست به خورشید پرَد
گو در این دایره ارزانتر از ارزان بودم
تا چهها هر که در این کار بخواهند آورد
من به چندین فقره بیخبر از جان بودم
هم در آرامش سرشار شناور بودم
هم نفسهای غریوانهی توفان بودم
آن در آغاز تماشای تو بود اکنون بین
در کجایم که در آغاز بدانسان بودم
سوی مقصود به نحو-ی همه در جریاناند
من تو را در جریان نه؛ خودِ جریان بودم
https://t.me/mhhjahanabadi
غافل از حیطهی ابعاد خیابان بودم
غیر اشک از نظر ام هیچ نمیآید یاد
تا کجا در نظر ام بوده که پنهان بودم
آن کجا نیز گرفتار کیِ خوب تو بود
مات چشمان تو خشکیده و حیران بودم
شبنمی بودم میخواست به خورشید پرَد
گو در این دایره ارزانتر از ارزان بودم
تا چهها هر که در این کار بخواهند آورد
من به چندین فقره بیخبر از جان بودم
هم در آرامش سرشار شناور بودم
هم نفسهای غریوانهی توفان بودم
آن در آغاز تماشای تو بود اکنون بین
در کجایم که در آغاز بدانسان بودم
سوی مقصود به نحو-ی همه در جریاناند
من تو را در جریان نه؛ خودِ جریان بودم
https://t.me/mhhjahanabadi