با تو میشد اگر قدم بزنیم
میشد از آنچه بود دم بزنیم
میشد از آنچه رفت خاطره داشت
تا به جاماش شرابِ سم بزنیم
هر چه سنگ است را به بازوی عدل
به سر شانهی ستم بزنیم
داستانهای دلبری میشد
آن چه میشد که ما رقم بزنیم
علم چون رخ نمود ما دیگر
نتوانیم رخ عدم بزنیم
بلکه این یک شروع فرخندهست
که قرار است زیر غم بزنیم
ببریم اشتیاق را گردش
بر نِعَم شاخص نَعَم بزنیم
بگشاییم دل به وسعتها
سر به آفاق محترم بزنیم
گفتی آن نکته را که شیرین بود_
را به لحن کلام هم بزنیم
یک جهانحرف گفته اما باز
دم ز وقت کلامِ کم بزنیم
میشد از گامهای تلخ سکوت
طرح آوازِ محتشم بزنیم
دل تو نور باد و شادی باد
با تو تمهید کن قدم بزنیم
https://t.me/mhhjahanabadi
میشد از آنچه بود دم بزنیم
میشد از آنچه رفت خاطره داشت
تا به جاماش شرابِ سم بزنیم
هر چه سنگ است را به بازوی عدل
به سر شانهی ستم بزنیم
داستانهای دلبری میشد
آن چه میشد که ما رقم بزنیم
علم چون رخ نمود ما دیگر
نتوانیم رخ عدم بزنیم
بلکه این یک شروع فرخندهست
که قرار است زیر غم بزنیم
ببریم اشتیاق را گردش
بر نِعَم شاخص نَعَم بزنیم
بگشاییم دل به وسعتها
سر به آفاق محترم بزنیم
گفتی آن نکته را که شیرین بود_
را به لحن کلام هم بزنیم
یک جهانحرف گفته اما باز
دم ز وقت کلامِ کم بزنیم
میشد از گامهای تلخ سکوت
طرح آوازِ محتشم بزنیم
دل تو نور باد و شادی باد
با تو تمهید کن قدم بزنیم
https://t.me/mhhjahanabadi