”انگار نمیتونم منظورمو برسونم. فقط نمیتونم. هروقت میخوام چیزی بگم، غلط فهمیده میشه. یا اینجوره، یا آخرش طوری میشه که خلاف نظرمو میگم. هرچی سعی میکنم درستش کنم، بیشتر گند میزنم. گاهی حتی یادم نمیاد اول چی میخواستم بگم. انگار تنم دونیم شده و نصفش دنبالِ نصف دیگهش دورِ ستونِ بزرگی میچرخه. هی دورش میدوم. اون نصفهی دیگه کلمات درست رو در دسترس داره، اما هیچوقت بهش نمیرسم.“
هاروکی موراکامی