داشت زیر لب میخوند:«که من باد میشم میرم تو موهات...»
با اخم نگاش کردم گفتم:«نمیخواد باد شی بری تو موهام همین که یکم کمک کنی کافیه،همش نشسته یه گوشه میخوره و میخوابه،خسته شدم خب...»
نفسی تازه کردم و اومدم ادامه بدم که پرید وسط حرفمو گفت:«چقد غر میزنی دلبر!
ببین من همین که بشینم یه گوشه و بهت انرژی بدم که تو کار کنی خودش خیلیه ها،قدرمو نمیدونی که خیلیا همین کارم نمیکنن»
چپ چپ نگاش کردم و گفتم:«نه توروخدا زحمت نکش،خسته نشی این همه کار میکنی»
با خنده نگام کرد
میدونست حساسم رو این چیزا،حرص میخوردم از دستش،رومو برگردوندم ازشو رفتم تو آشپزخونه؛
بعد از چند دقیقه یهو سر و کَلَش پیدا شد گفت:«که من باد میشم میرم تو موهات
خون میشم میرم تو رگات....
تو جون بخواه دلبر!»
و تهش یه ماچ کاشت وسط پیشونیم، لاکردار خوب بلد بود چیکار کنه که همه چی یادم بره و ضعف کنم براش...
#مینا_خلیلی
با اخم نگاش کردم گفتم:«نمیخواد باد شی بری تو موهام همین که یکم کمک کنی کافیه،همش نشسته یه گوشه میخوره و میخوابه،خسته شدم خب...»
نفسی تازه کردم و اومدم ادامه بدم که پرید وسط حرفمو گفت:«چقد غر میزنی دلبر!
ببین من همین که بشینم یه گوشه و بهت انرژی بدم که تو کار کنی خودش خیلیه ها،قدرمو نمیدونی که خیلیا همین کارم نمیکنن»
چپ چپ نگاش کردم و گفتم:«نه توروخدا زحمت نکش،خسته نشی این همه کار میکنی»
با خنده نگام کرد
میدونست حساسم رو این چیزا،حرص میخوردم از دستش،رومو برگردوندم ازشو رفتم تو آشپزخونه؛
بعد از چند دقیقه یهو سر و کَلَش پیدا شد گفت:«که من باد میشم میرم تو موهات
خون میشم میرم تو رگات....
تو جون بخواه دلبر!»
و تهش یه ماچ کاشت وسط پیشونیم، لاکردار خوب بلد بود چیکار کنه که همه چی یادم بره و ضعف کنم براش...
#مینا_خلیلی