🔻سفری پرشتاب به دیار آذربایجان
🔹زیدآبادی:از بزرگراه زنجان - تبریز همین که راه خروجی به سمت مراغه را در پیش گرفتیم، جاده باریک و دو طرفه و پرترافیک شد. پنداشتم این وضع در دو راهی هشترود - مراغه پایان می گیرد، اما تمام طول جادۀ حدود صد کیلومتری میان دو شهر همین وضع را داشت.
🔹در گذر از این جادۀ شلوغ هر چه چشم انداختم تا اثری از ساخت و سازی برای دو بانده کردن آن بیابم، چیزی دیده نشد. در حالی که اغلب جاده های بین شهرهای پرجمعیت کشور دو بانده شده است، نمی دانم چرا به حال این جادۀ ترانزیتی که به بسیاری از شهرهای آذربایجان شرقی و غربی منتهی میشود، فکری نشده است؟
🔹رانندگی مطمئن در این نوع جادهها واقعاً دشوار است بخصوص اینکه برخی رانندهها چندان در قید و بند مقرارت نیستند و از هر فرصتی در سر پیچها برای سبقت گرفتن از یکدیگر بهره میجویند.
🔹باری شبانه به مراغه رسیدیم و فردای آن روز برای دیدار آثار باستانی شهر از هتل بیرون زدیم. مراغه به رصدخانهاش شهرت دارد. بنا به دستور هولاکوخان مغول و نظارت خواجه نصیرالدین طوسی دو تن از معماران و دانشمندان مراغهای رصدخانهای را در تپهای وسیع و مشرف به شهر بنا کردهاند.
🔹تپه در بافت محروم شهر واقع است و به حال خود رهاست. بر فراز باقیماندههای ناچیز رصدخانه، سازهای فلزی و بزرگ به صورت کروی و به رنگ سفید بنا کردهاند که مهمترین مشخصۀ آن انعکاس شدید صدا در آن است. این سازه نیز به حال خود رها شده و هر کس از راه رسیده بر در و دیوارش یادگاری نوشته است.
🔹مجموعۀ فضای قدیمی رصدخانه در گذشتهای نه چندان دور، مورد بازسازی و مرمت قرار گرفته اما احتمالاً به علت کسری بودجه و یا هر علت دیگری پروژه نیمه تمام مانده و به دست فراموشی افتاده است.
🔹تمام شهر مراغه از کنارههای تپه هویداست بویژه باغهای گردوی انبوهش که از سرسبزی مانند جنگلی خودنمایی میکنند. در بخش قدیمی شهر اما ترافیک در حد راهبندان سنگین بود به طوری که در اطراف اثری تاریخی به نام گنبد سبز جای سوزن انداختن نبود چه برسد به اینکه بتوان ماشینی را پارک کرد و به تماشای آن رفت. مراسم ماه محرم قاعدتاً در این شلوغی سرسامآور بیتأثیر نبود.
🔹از مراغه به سمت شهرهای بناب و عجبشیر و آذرشهر جاده دو بانده است و طبیعت نیز به لحاظ پست و بالای زمین و رنگ خاک و سرسبزی آبادیها شباهت زیادی به جنوب استان مرکزی و شمال غرب اصفهان و بخش از استان همدان دارد.
🔹در یکی از شهرهای سر راه، دستفروشی بر روی گوجههای خود نوشته بود "گوجۀ لاهیجان"! منظور از لاهیجان اما ظاهراً شهرکی در نزدیکی تبریز بود که روزهای بعد به تابلو آن برخوردیم.
🔹بعد از آذرشهر به سمت اورمیه پیچیدیم که در ابتدا بزرگراهی تمیز و مرتب در میان دشتی وسیع و بینهایت هموار و با پوشش گیاهی کوتاه و ململی رنگی کشیده شده بود. بزرگراه به کوهستان که میرسید تمام و جاده دو طرفه میشد و بعد از دور زدن کوه، دوباره و این بار بر روی دریاچۀ اورمیه به بزرگراه تبدیل میشد.
پسروی آب در بستر دریاچه از کلیومترها قبل از آن پیدا و دل آزار بود، اما دل دریاچه انباشته از آبی آغشته به نمک بود که در زیر سایۀ ابری نازک بیرنگ مینمود. خوشحال از این اتفاق آرزو کردیم که خداوند رحمتاش را نثار این دریاچه کند و آن را برای همیشه پر و لبریز از آب گرداند.
در اورمیه به سمت منطقۀ جنوبی و نوساز شهر رفتیم که خیابان کشی مدرن و با شکوهی داشت. اجارۀ هتل آن منطقه با جیب ما سازگار نیامد و صاحب آنجا به درخواست تخفیف کلان من نیز وقعی ننهاد. این بود که به قسمت قدیمی شهر رفتیم و در یکی از بهترین اتاقهای هتل آریا با پرسنلی صمیمی و مهربان اقامت کردیم.
🔹شب هنگام به منطقۀ ییلاقی بند رفتیم که بهتر و تمیزتر و با رستورانهایی حتی شیکتر از دربند تهران است و بخصوص غذاهایی با کیفیتتر و بسیار ارزانتر از اینجا دارد. پرسنل رستوران در چشم به هم زدنی با ما صمیمی شدند و بهترین غذاهای ترکی با قیمت نازل را برایمان آوردند.
🔹روز بعد سری به بازار اورمیه زدیم که مثل دیگر بازارهای سنتی این روزگار رونقی در آن دیده نمیشد و کاسبان مختلف چشم انتظار مشتری هر کدام به نحوی خود را سرگرم کرده بودند.
🔹ظهر هنگام اورمیه را به قصد اردبیل ترک کردیم و به سوی تبریز راندیم. جادۀ منتهی به تبریز ترافیک غوغایی داشت و در ورودی شهر نیز تابلویی حاکی از مسیر اردبیل دیده نمیشد. گویا مرکز شهر تبریز در این روزها شلوغی و ترافیک بیسابقهای را تجربه میکند.
🔹از ترس گرفتار شدن در ترافیک شهر به سمت مرند رفتیم و بعد مجبور به بازگشت از راه رفته شدیم. بعد از آن از سراب تا سرعین و اردبیل و گردنۀ حیران و آستارا و تالش، باد تند و هوای خنک و مه غلیظ و باران رگباری و چشم اندازهای زیبا از مراتع و دشتهای وسیع و جنگلهای سرسبز و با نشاط نصیبمان شد./ نگاه متفاوت
@mirasbashi