چه در درون داشتی محمد، که چشمانت اینگونه میدرخشید؟!
عصر روز بیست و یکم بهمن ماه ۱۳۸۶
کمیته ضد خرابکاری (موزه عبرت)
شماره زندانی: ۷۹۲۶۲
حکم: اعدام
وارود راهرویی شدم که روزگاری شکنجهگاهم بود. قادر نبودم سریع قدم بردارم. صدای ضجه زندانیان و داد و بیداد بازجویان میپیچید . به جایی رسیدم که تمام عکسهای زندایان بود. جلوتر رفتم و به دنبال عکس خودم گشتم. با دیدن آن عکس قدیمی پرسنلی ناگهان به خودم لرزیدم، به نگاه "او" چشم دوختم. میدرخشید و میسوزاند. چه در آن نگاه بود که آنگونه شعله میکشید. انگار هزار شمع در ته نی نی آن چشمها سوسو میزد و تا مغز استخوان را میسوزاند.
نه؛ آن نگاه نمیتوانست برای یک مجرم دستگیر شده غرق شکنجه و اعدام باشد. دوباره به عکس نگاه کردم و نگاهش را کاویدم. نمیفهمیدم، دنبال نشانی از ترس، یاس، و پشیمانی میگشتم.
"نبود"
حتی اگر تمام حواس پنجگانه را جمع میکردی تا معمای آن نگاه را پیدا کنی، تنها امید بود که خودش را مثل یک نور، خودش را به مردمک چشمهایت فرو میکرد. هنوز آن نگاه برایم قابل درک نبود. آخر چگونه یک چریک مجاهد دستگیر و شکنجه شده که میداند حداقل حکمش " اعدام " است میتواند اینگونه به دوربین جلادش نگاه کند؟
به یاد آن روز افتادم و آن لحظه؛
لحظهای که عکاس زندان ، دوربین به دست آمد تا از " من " ،"غیر نظامی" ، " محمد محمدی" متولد مهرماه ۱۳۲۲، گرگان " "فرزند محمد هادی"، " کارشناس ارشد حقوق دانشگاه تهران " مشاور حقوقی و رسمی سازمان مسکن و شهرسازی " و یک خرابکار ضد امنیت ملی کشور شاهنشاهی ایران " عکس بگیرد و ضمیمه پرونده ام شود تا شاید یک روز مقابل آن عکس بایستم و از خود بپرسم چگونه؟!!!!
از خودم پرسیدم: "محمد چه در درون داشتی که بعد از درگیری و دستگیری و ۱۳ ساعت شکنجه، دور از همسر جوان و دختران کوچک و زیر تیغ مرگ، هنوز در نگاهت این همه امید سوسو میزد؟!"
آن نگاه، ۳۵ سال پیش؛ عصر سی و یکم فروردین ۱۳۵۱ خورشیدی.
📔📔 خاطرات و تاملات در زندان شاه
دکتر محمد محمدی گرگانی
@mohammadigorgani