52-𝗵𝗲𝗿𝘁𝘇


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


[exulansis]
-Had my silence really been a silence, or a loud voice that is mute?
Twitter ID : Crowkuroo
https://t.me/BiChatBot?start=sc-184462-cZSiSML

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




Репост из: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
لینک بده


اری


Репост из: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
گروه زدی؟


عمیقاٌ متنفرم دوستامو با کسی به اشتراک بذارم.


مود.


و ق ت ی ف ا ص ل ه ز ی ا د ه م ب ا ش ه ف ه م ی د ن س خ ت م ی ش ه
تهش به قول کریستین بوبن هنر اصلی هنر فاصله هاست، خیلی بهم نزدیک باشیم می‎سوزیم، زیاد از هم دور باشیم یخ می‎زنیم.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
just when you think you know somthing , you have to look at in another way. Even though it may seem silly or wrong. you must try.
-Dead Poets Society


یه افسانه قدیمی هست که میگه:
کسایی که موهاشون فرفریه، معشوقشون تو زندگی قبلی موقع خواب موهاشون رو دور انگشت هاش می‎پیچیده و بهشون خیره می‎شده.


«از کنکور قبول نشده‌ای زیاد جای تاسف نیست. کسانی قبول نشده‌اند که کارشان ول گشتن و خیابان گز کردن است و عزیزدردانه پاپا جان‌هایشان هستند و فکر نان و شکم نیستند. با وجود این مردود شده‌اند. تو با آن همه ناراحتی‌ات جرئت کردی و در امتحان شرکت کردی، خودش کار بزرگی است. پیروز کسی نیست که حتما طبل به نامش کوفته شود و جارچی در کوچه و بازار بیفتد و بگوید که ای مردم بدانید و آگاه باشید که فلانی فلان جا را فتح نمود و فلان گنج را تصاحب کرد و...و...پیروز تویی که کوششت را کرده‌ای.
در اینجا می‌خواهم چند کلمه‌ای از قول آقای محمدعلی اسلامی شاعر، نویسنده و مترجم معاصر ایران را برایت نقل می‌کنم. او بهتر توانسته است منظور مرا ادا کند.
این قطعه را از کتاب ایران را از یاد نبریم نقل می‌کنم: «...هیچ روزگاری از این مردان تهی نیست، مردان تنها رو و سرسخت به منزل نرسیده، کام نیافته، که خوشبختی‌ها و بلندپروازی‌ها و تن پروری‌های دیگران را به چشم تحقیر می‌نگرند. درون خود را از شعله‌ای مرموز و ناگفتنی روشن می‌دارند. از بزرگان واقعی هر قوم که بگذریم، به لطف این گناهان است که زیبایی‌های روح انسانیت زنده می‌ماند و از دورانی به دوران دیگر انتقال می‌یابد. کسانی که از دایره خور و خواب پای فراتر نمی‌نهند، یا از فرط درماندگی بر مقام تکیه می‌کنند و در پول سعادت می‌جویند، هیچگاه از عالم اینان باخبر نمی‌شوند، هیچگاه به این موهبت نمی‌رسند که دریابند با گردن افراخته و دل بارور زندگی کردن چه لذتی دارد.
درنهاد هر آدمی روزنه‌ای رو به روشنای و بلندی است، ولی هرکس را این سعادت نیست که آن را بگشاید و از آن پنجره‌هایی سازد؛ تنها روان‌های ممتاز، دل‌های‌ برگزیده و سرهای بیقرار از این راز با خبرند. برای اینان چندان مهم نیست که فیروز شوند یا مغلوب گردند و از پای درافتند؛ اصل نبرد است، تکاپو در راه حقیقتی است و چه بسا که چشمداشت پاداشی نداشته باشند و کوشش آنها به هیچ گونه منفعتی نیانجامد. پاداش آنها رضایت درونی، لذت دريافتن و جستن است و اگر در پنجه‌ی روزگار مقهور گردند، و اگر روزگار غالباً به کام نامردان و بیچارگان گشته است، چه باک؟ همین بس است که خود آنان بدانند که از دیگران برترند.»

- صمد بهرنگی در نامه‌ای به دوستش، یوسف.


امیدوارم هممون موفق بشیم.


بچه ها به هیچ وجه یک و دو روز قبل از کنکورتون درس نخونید. هرچی که تا الان خوندین یا نخوندین قاطی میشه بشینین فیلم ببینید ، موسیقی دلخواهتون رو گوش کنید مغزتون رو آزاد کنید.
این روزا غذای چرب زیاد نخورین.
شب قبل کنکور دیر نخوابین اگه خوابتون هم نمیاد بیدار نمونید برین تو تختتون و چشماتون ببندید و موسیقی گوش کنین و سعی کنید تا حد امکان به کنکور فکر نکنید و استرس نکنید.
صبح کنکور شناسنامه و مداد و پاک کن هم یادتون نره ببرین.


Репост из: paperback
بچه‌هایی که در ۴ روز آینده کنکور دارید؛
چه اصلاً درس نخوندید و چه هر روز درس خوندید بهتون افتخار‌ می‌کنم. بهتون افتخار می‌کنم چون می‌فهمم که چه قدر احمقانه و اذیت‌کننده است که یک سالِ ادم یا شاید بیشتر در یه امتحان خلاصه شه. می‌فهمم چون فقط همین یک سال نبوده. چون سال‌هاست که در مدرسه از کلاسی لذت نبردیم، نرقصیدیم، ساز نزدیم، با معلمی بحثی نکردیم که در ذهنمون بمونه، معلم‌هامون براشون مهم نبود که روش یادگیریمون چیه، اصلاً کسی براش مهم نبود که ما داریم یاد می‌گیریم یا نه. تا وقتی نمره تا حدی بود که میانگین مدرسه خراب نشه و تا وقتی آموزشگاه‌های کنکور شهریه‌شون رو کامل دارند، هیچ‌کس براش مهم نبود که یاد گرفتیم یا نه، که در این فضایی که بیشتر وقتمون رو در اون می‌گذرونیم شادیم یا نه.
کنکور همیشه سخت و ناعادلانه بود و امسال سخت‌تر. ماه‌ها تاریخ قطعی مشخص نبود، خیلی‌هامون کتاب‌ها و جزوه‌ها رو در کلاس‌ها تموم نکردیم و استرس بیماری داریم.
به بچه‌های ۱۶، ۱۷ و ۱۸ ساله‌ی این کشور فکر می‌کنم قلبم تیر می‌کشه. برای ماهایی که آرزوهای بزرگ داشتیم. خودم دلم می‌خواست قاضی شم یا الان دلم می‌خواد معلم شم اما نه می‌تونم وارد سیستم قضایی این کشور شم و نه سیستم فرهنگیان.
و می‌دونم خیلی از شما هم به دلایل مختلف‌ مجبور شدید از آرزوهاتون بگذرید، از‌ جوونیتون، از هنرتون، از استعداد و علاقه‌تون.
همه‌ی این‌ها رو می‌دونم و شما هم‌ می‌دونید. می‌دونید که چه حسی داره ادم در ۱۸ سالگی احساس کنه هیچ آینده و چاره‌ای نداره، چون تمام چیزی که این کشور بهمون داد سردرگمی، بی‌برنامگی و رنج بود و بهمون گفت شما دستتون به هیچ جا نمی‌رسه. ما رو در ۱۸ سالگی به استیصال و بی‌خوابی و نا‌امیدی محض رسوند.
اما بچه‌ها جون، من به شما امید دارم. به چیزی که اون‌ها انتظارش رو نمی‌کشن امید دارم. به شماهایی که در این سیستم مجبور به خوندن دینی شدید اما محدود نشدید و به خودتون احترام می‌ذارید و ضدجنگ و خونریزی هستید، چیزهایی که ۱۲ سال بهتون گفتند رو حفظ کردید اما قبول ندارید و باهاش مقاومت می‌کنید.
بهتون افتخار می‌کنم چون می‌دونید کنکور هیچ ارزشی نداره و تو این سیستمی که نرمالش اینه که افسرده و سرخورده بشه، سرخورده نشدید و تلاش می‌کنید.
خودتون باید بهتر از من بدونید که چهار روز آینده هیچ چیزی رو درباره‌ی شما نمی‌گه و نشون‌دهنده‌ی هیچی شما نیست. شما دست‌هایی هستید که می‌گیرید، بچه‌هایی که براشون قصه می‌خونید، خودتون که براش کیک می‌پزید، واژه‌هایی که این قدر دوستشون دارید که تو ذهنتون تکرار می‌شه، شما تمام نشونه‌های زندگی هستید و متفاوت و قدرتمند رشد کردید و مشخصاً یه رتبه نیستید.
در ۴ روز آینده با اعتماد به نفس کامل سر جلسه حضور داشته باشید، قبلش به موسیقی موردعلاقه‌تون گوش بدید و به یاد بیارید که چه سال سختی رو پشت ‌سر گذاشتید و چه قدر باید قدرتمند باشید که هنوز هستید و به طلوع خورشید امید دارید!


چیزی برای گفتن ندارم کپشن می زنم:
بدون شرح. 🖤






تصور اینکه تو نخوای کنارم بمونی مثله اون لحظه‎س که تو جنگلی و هوا گرگ و میش، یهو از بین درخت ها صدا خس خسِ گرگ میاد و تو تنهایی، همین قدر ترسناک،همین قدر بی دفاع.


دلم یه خداحافظی از دوستامو می‎خواد وقتی که دارم از تو فرودگاه امام براشون دست تکون میدم.


Репост из: 𝙂𝙝𝙤𝙨𝙩𝙮 𝙩𝙤𝙬𝙣.
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Piano hits different.


You people misunderstand me. You call me 'the devil' and 'the devil,' but ... do you know my crime? I loved God very much." And that is why he did not go to Manchia - he punished me, as he punished you, after all, how could God stand idle while the man entered your house and put your family in their beds? "Butcher? There are only two logical answers, one - either - he's a sadist ... or he just doesn't care." -

-Lucifer Morningstar

Показано 20 последних публикаций.

251

подписчиков
Статистика канала