Timarestani??


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Delam mikhad Basho•••{??}
Bw hamw sabet konim •••{???}
Eshqemon jedi bodw •••{??}
Left nadin???
Hemaiat konin?

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




تولد تولد تولدت مبارک ..مبارک مبارک تولدت مبارک 💞🎂😻
بهت تبریک میگم یه سال خنگ تر شدی رفیقم 😁♥️
#Baharam
#8ordibehesht🥳


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#47
#تیمارستانی
خانومم خوب نیست انقدر دلبری کنیا یهو دیدی ...
+ععع حسین !
جانه حسین
+خیلی دوست دارم !
منم همینطور خوشگلم !
-----------------------------
(رویا )..
از دستشویی دلدرد گرفته بودم بخاطره همین زود خودمو ب دستشویی رسوندم که ته سالن یه بریدگی داشت رفتم داخل و وقتی کارم تموم شد اومدم بیرون لامصب دستشویی هم واسه خودش کسیه ها .. میخواستم برم پیشه مامان اینا ک یهو سره جام خشکم زد .. اون پسره نشسته بود جلو دره دستشویی که من بیام بیرون ؟ عجب خریه اهمیت ندادمو داشتم رد میشدم که یهو پام سُر خورد نزدیک بود فلج بشما اما این خِیرندیده منو گرفت وقتی خودمو تو بغلش دیدم جا خوردم با مکثی کوتاه خودمو کشیدم بیرون از بغلش یاده اَوستا افتادم اون باید بجا این بغلم میکرد ینی الان کجاست ؟
---------------------------------------------
خب خب حسین بگو ببینم ب لیندا چی میگفتی تو اتاق !
*بابا این دخترت خیلی فوضوله دیگه
مامانو بابا زدن زیره خنده ک قیافه مظلومی گرفتم و گفتم : از خداتونم باشه همچین بچه و خواهری دارین !
+ععع حسین بچمو اذیت نکن دیگه
باشه چشم تسلیم اذیتش نمیکنم!
رفتم تو بغله حسین خودمو جا کردم ک یهو نزدیک بود بخاطره این چاله چوله های خیابون پرت شیم تو شیشه ..
رویا شبیه بچه گربه میمونی همش دوس داری خودتو بچسبونی به یه نفر !
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸


وقتى زندگيت رو تو سكوت بسازى
دشمنات نميدونن به چى حمله كنن


یوووهوو 💞😻
تولده یه خنگولیه ..
تولدت مبارک رفیقم ..
تو این یه سال که بزرگ تر شدی البته خنگ تر شدی خیلی باهم حال کردیم ..
امیدوارم همیشه کناره هم باشیم☹️♥️
#تولدت_مبارک_خنگم💙👻


#tavalodet_hapimapi💞
#Baharam♥️


HiChI
QaShAnG tAr Az iN nIsT k To Ro dArAm..💞😻
AkHe mIdoNi dAsHtAnE tO aRaMeShE kHaSi dArE dElBaRAm😸♥️
#p💞


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#46
#تیمارستانی
شروع ب صحبت کردن شد حسین و لیندا ک داشتن ذوق مرگ میشدن مامانو باباهام مشغولع حرف زدن این پسره هم که یکسره چشمش ب منه خجالتم نمیکشه..
*لیندا جان بابا پاشو برو چایی رو بیار ..
+چشم بابا جان ..
چند مین بعد لیندا چایی رو آورد جلو همه گرفت ب من ک رسید لبخندی زد که منم با لبخند جوابشو دادم ..
با کماله خونسردی شروع کردم به خوردنه چایی.. واقعا این چه هیز بودا!
ولی خب بانمک بود ب هر حال مبارکه صاحبش والا ب ما چ !
*لیندا بابا برین تو اتاق حرفاتونو بزنین آقا حسین رو راهنمایی کن ..
+چشم !
(حسین )..
با لیندا رفتیم داخله اتاقشو این واقعا باور نکردنی بود یعنی من داشتم ب لیندا می‌رسیدم کی باورش میشد !
+حسین به چی فکر میکنی ؟
به این ک چقدر خوشگل شدی خانوم .. همزمان موهاشو از رو صورتشو ب کناره گوشش میبردم آروم اوردمش تو بغلم که واقعا بفهمم داره ماله خودم میشه اونی که این چند سال پا ب پام بود ..
لیندا !
+جونم !
بوست کنم !با خجالت خودشو تو گودیه گردنم برد ک طاقت نیاوردمو شروع ب بوسیدنش کردم ..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸


کدومو بیشتر بزارم 💞


کدومو بیشتر بزارم 💞
▫️0%

فران💋 (1)
👍👍17%

متن و عکس💞♥️
▫️0%

رمان😄 (5)
👍👍👍👍👍👍👍👍👍83%



🕴 تعدادکل رای ها: 6


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
قایق کاغذی
Faraaan😍♥️




🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#45
#تیمارستانی
بعدشم یه نگاه بهم کرد و رفت ..
--------------------
قرار بود امشب واسه حسین بریم خواستگاری اونم چه خواستگاریی ..حسین که داشت قند تو دلش اب میشد لیندارو نمی دونم بالاخره داداشمم داره میره هم ناراحت بودم هم خوشحال ..خوشحال واسه سروسامون گرفتنش ناراحت واسه رفتنش از پیشم چ بد شد پس ..!
-هی دیوونه ب چی فکر میکنی زود باش دیر شدت خانومم منتظره !
باشه باشه اومدم
یه مانتوعه سفید صورتی پوشیدمو یه شلواره سفیدم تنم کردم و آخرین چیز واسه تیپم شالم بود یه شاله صورتی هم سرم کردمو رفتم پایین کتونیایه صورتیمم پام کردمو تندتند رفتم سواره ماشین شدم ..من اوووممدم !
+به به رویا خانوم چ عجب تشریف فرما شدن حاضر شدین خانوم !
بله بابا جونم خب میخوام از الان کم نیارم جلو زنداداشم ...
*بابا نگاش کن رویا رو داره واسه زنم خواهرشوهر بازی در میاره !
+ن بابا از این کارا بلد نیست باباجان مطمئن باش !
مگه نه خانوم !
آره دخترم خیلیم خوبه ..
(بعداز کلی حرف رسیدیم ...زنگه درو زدیمو رفتیم تو لیندا از قراره معلوم یه داداش داشت که 24سالش بود اونو مامانو باباش اومدن واسه خوش آمد گویی ب من ک رسید ..)
-سلام خانوم .. سلام آقا .. اِاام سلام ..
پسره لبخندی زد که سرمو گرفتم پایین خب چکار کنم اسمشو بلد نیستم ..رفتیم نشستیم ..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸


دوستت دارمـ
شُـدی همـہ دنیـام...!
_Z💞


نقاشی مثله یه ادمه زندس که با لباسایه رنگیش دله ادمو شاد میکنه اونقدر زیاد نه ولی روحه آدم بهش نیاز داره ..🥰🍂


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#44
#تیمارستانی
همه چیش داشت به مرور عجیب و غریب میشد زخمی که کوچیک شد .آرامش خاص. دلخوریی ک ازش داشتم خیلی الان انگار اصلا چیزی نبوده یا من دیوونه شده بودم واقعا یا اون شبیه ادمایه دیگه نبود !
+اَوستا ؟
-جانم .
+چ زود زخمت کم شد ..با هول بودنه و مِنو مِن کردن گفت ..
-نِ ..نِ ..نمیدونم چطور مگه ..
+هیچی خیلی عجیبی تو خودتم قبول داری ؟
-نه منم یکی مثه همم دیگه چه فرقی باید داشته باشم !؟
+نمیدونم ..با گیجی کمکش کردم بخوابه رو تخت خودمم نشستم و رفتم تو فکر ..
---------------
رویا !رویا !
هوم !
پاشو دختر باید بریم خونه اَوستا هم سُرمش تموم شد کجایی تو ..تو فکری!
نه چیزی نیست فقط یکم حواسم پرت شد دیگه همین حالا بریم ..داشتیم می رفتیم که اَوستا صدام زد ..
-رویا
بله !
ممنون بابته همه چی .. راستی حسین ممنون که رویا رو اوردی ..
*خواهش میکنم ولی اینده خواهرمو خراب نمیکنم هر وقت اون دختره ولت کرد بیا دنباله رویا اگر نه ک خوشحال شدم واسه همیشه دورشو خط بکش!
+اَوستا با غرور گفت ..
-رویا ماله منه اون دختر حتی لایقه فکر کردن هم نیست خود دانی یهو دیدی دزدیدم رویا رو ..
+لبخندی زد ک خیلی جذاب ترش کرد ..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸


Long story short :
You are my life !

خـلاصہ بگـم : تـو زندگیـمی♡

#Z


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
?
43#
#تیمارستانی
که یهو بازم اون دختره اومد تو شبیه وحشیا اومد طرفه اَوستا که با حرسه تمام هولش دادم ..چی از جونه ما میخوای ولمون کن دیگه دوست نداره میفهمی دوست ندااااره چجور بگم که تو اون مغزه پوکت بره هااان؟
+لازم نیست تو اینارو بگی من خودم دوسش دارم درضمن فکر نکن که اون فقط ماله توعه اگه مجبوری باشه منو تو ینی دوتامون ازش سهم داریم !
دیگه داری حالمو بهم میزنی دوست نداره چرا نمی فهمی تو ؟ در همین حال اَوستا بیدار شد با دیدنه دوباره اون دختره از عصبانیت چشماش قرمز شد سرم رو از دستش درآورد و حمله ور شد طرفه اون دختره ..دستشو دوره گلوش حلقه کرد ک سریع رفتم سمتش..
اَوستا توروخدا ولش کن خواهش میکنم اَوستااااا!
-رویا بزار این دختره رو بکشم که دیگه تو زندگیمون دخالت نکنه ..
اَوستا حالتایه عجیبی رو داشت وقتی عصبی میشد چشماش انگار چشمایه خودش نبودن و بر خلافه همه اینا خونش رنگه خاصی داشت بیخیال فکرام شدمو دوباره شروع ب التماس کردن کردم..
اَوستا جونه من ولش کن !
آروم آروم اومد عقب ک دختره بی حال افتاد رویه زمین ..
-رویا بیا بغلم آرامش بده ..
مکث کردمو سره جام ایستادم..
-بیا دیگه دختر زود باش !
وقتی رفتم بغلش حسه عجیبی داشتم ولی نمیفهمیدم چرا به دستش نگاه کردم اما اون زخم خیلی کوچیک تراز اون چیزی بود ک تا یک ساعت پیش کلی ازش خون رفت مگه میشد آخه ؟

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸


‏تباهی یعنی چه چیزای بزرگی که دیگه حالمون خوب نمیکنن و چه چیزای کوچیکی که راحت حالمونو خراب میکنن ...!


همیشِع بمون بِذار باور کنم خدا صدامو میشنَوِه*.*🌙🚀🇩🇪💖🌐


🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#پارت42
#تیمارستانی
بردمش تو ماشین و خودمم کنارش نشستم با مظلوم بودنه تمام نگاهش کردم ..
چرا اومدی که اذیتم کنی هان ؟
+رویا من دوست دارم ..اخ
دستش بدجور ازش خون میرفت بخاطره این ک حواسش پرت شه لبمو گذاشتم رو لبش اونم آروم همراهیم میکرد داغیه لباشو حس میکردم لعنتی بدجور منو جذبه خودش میکرد آخه این پسر چی بود ؟؟
+رویا باورم کردی ک حرفام دروغ نیست مگه نه ؟
حرفی نزدمو منتظره حسین موندم تا بیاد ببریمش بیمارستان ..حسین اومد و نشست..
*بریم ؟
آره برو حسین خون از دستش زیاد رفته..
حسین نیم نگاهی بهم انداخت و حرکت کرد همش خدا خدا میکردم دستش طوری نشه!
وقتی رسیدیم کاملارنگش شبیه کچ پریده بود و چشاشوبسته بود با هول بودنه تمام ب طرفش رفتم .. اَوستا پاشو چرا رنگت پریده پاشو منو نگا کن پاشو دیگه بغض عجیبی تو گلوم بود به حالته التماس رو ب حسین کردم ... حسین خواهش میکنم زود ببرش تو از حال رفته ..
*باشه باشه هول نکن
حسین سریع بردش داخل ک پرستارابردنش دستشو بستنو بهش سرم وصل کردن کناره تختش نشستموآروم دستشو نوازش میدادم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸

Показано 20 последних публикаций.

266

подписчиков
Статистика канала