رضا خسروی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Admin : @mrkhosravi3507

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций






کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست

غم شربتی ز خون دلم نوش کرد و گفت
این شادی کسی که در این دور خرمست

تنها دل منست گرفتار در غمان
یا خود در این زمانه دل شادمان کمست

زین سان که می‌دهد دل من داد هر غمی
انصاف ملک عالم عشقش مسلمست

دانی خیال روی تو در چشم من چه گفت
آیا چه جاست این که همه روزه با نمست

خواهی چو روز روشن دانی تو حال من
از تیره شب بپرس که او نیز محرمست

ای کاشکی میان منستی و دلبرم
پیوندی این چنین که میان من و غمست

#سعدی

@Mr_Rezakhosravi






Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#سعدی
@Mr_Rezakhosravi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
چه دانستم که این سودا، مرا زین‌سان کند مجنون ...

#مولانا

@Mr_Rezakhosravi


غصه ها را کنار بگذاریم
به شادیها و نعمات اطرافمان
بیشتر توجه کنیم

باورکنیم در هر اتفاق ناگواری
خیری نهفته است
قطعا از درک آن عاجزیم

هيچ چيزی در جهان بيرون از دايره
اراده و مشيت الهی نيست

@Mr_Rezakhosravi


یک ترور ده ده اپیزود:
یک:
جلسه گذاشتند و‌ تصمیم گرفتند سه مانع بزرگ را بردارند و طرحی نو در اندازند، صورت جلسه این شد: شب نوزده رمضان یک تیم ترور سه نفره دست به کار شوند و سه نفر را حذف کنند: معاویه ، عمروعاص و علی...تروریست‌ها مشخص و توجیه شدند. عملیات استارت خورده بود.
.

دو:

کله‌گنده‌های یمن جمع شدند و‌گفتند علی خلیفه شده برویم برای تبریک و اعلام همکاری‌دوجانبه، هیاتی هزارنفره انتخاب شد، گفتند زیادیم هزینه کاروانزیاد می‌شود، شدند، صدنفر، رسیدند به عراق از بین خودشان ده نفر انتخاب کردند، و‌ ده نفر اجماع داشتند یک نفر که هم عابدتر است و هم خوش برخورد، بشود سخنگوی هیات یمنی، رسیدند، نشستند توی مسجد تو فکر کن اتاق کنفرانس قبل از شروع حرفهایش خودش را معرفی کرد: سلام علیکم من مرادی هستم ابن ملجم... علی لبخند زد....

سه:

این کرشمه‌ها چیست که به کار من میکنی قطام... من و‌ ریختن و‌ خون علی؟ این چه شرط کابین است دختر؟ جواب خون کس و‌کار قبیله‌ات چرا روی دوش من باشد...بگذر این شرط قطام بگذر...
.
چهار:

دختر چه کیفی میکند پدرش افطار مهمانش باشد، خانه را رفت و روب کرد، سفره پارچه‌ای انداخت، نان جو... آب،سرکه و‌نمک... نان جو‌ را علی به سر زانو شکست، سرکه را کنار گذاشت و‌ خورشت نمک را انتخاب کرد برای زخمهای کهنه‌ی بیست و‌پنج ساله...

پنج:

صدای زوزه شغال می‌آمد و سیاهی لزج و چسبناکی از کوچه‌های شهر شره میکرد، بلند شد، وضو گرفت، گوشه عبای وصله شده‌اش گرفت به کلون در و‌ پاره شد...مرغابی‌های توی حیاط جیغ کشیدند پیچیدند به پایش... مرد لبخند زد تاریکی کوچه او را در خود بلعید...

شش:

تیغ توی مشتش عرق کرده بود، عباکشیده بود روی سرش هوای زیر عبا دم کرده و‌ خیس بود، از بوی دهان خودش که زیر عبا متراکم شده بود عق زد ، بوی گوشت مانده لای دندان کفتار بوی چرک و‌عفونت... دستی به شانه‌اش خورد هراسان عبارا کنار زد علی بود...

هفت:

عمامه چندگز پارچه است ، کاری نمی تواند بکند مقابل شمشیر هندی آبداده...ضربه از سر کینه بود و کاری...شاید اگر الان بود پزشکی قانونی گزارش جامع تری می‌توانست ارائه کند، عجالتا می‌نویسم، ترومای شدید مغزی بر اثر اصابت جسم سخت، پارگی پرده مننژ و شکافتن جمجمه تا میان دو ابرو...


هشت:
حسن در بازداشتگاه را باز کرد، غذا جلویش گذاشت، هیچوقت با نفرت از کسی سفره‌داری نکرده بود... تیغ گوشه بازداشتگاه افتاده بود با لکه‌های سیاه خون خشک شده...

نه:

چشمهای علی باز و بسته میشد، حرفها را زد، به عباس سفارش‌ها را کرد ... به حسین به حسن به زینب...عزرائیل چه کار سختی منتظرش بود...

ده: .
بی علی شدیم


@Mr_Rezakhosravi


آنچه که نمی دانید شما را به دردسر نمی اندازد آنچیزی که از آن مطمئن هستید شما را به دردسر می اندازد

مارک تواین


@Mr_Rezakhosravi


همايون شجريان-من كجا باران كجا

همراه با هندزفری،با چشمان بسته

@Mr_Rezakhosravi




همه چیز را در دو چیز یافتم: یکی مرا، دوم دیگری را. آن‌که مراست، اگر من از آن بگریزم، او به سوی من آید. و آن‌که دیگری راست، به جهدِ بسیار به من ناید.

#تذکره_الاولیا
#عطار
@Mr_Rezakhosravi


تقدیم به همه ی انسانهای گمنامی
که درین عصر کرونایی ،ثابت کردند
از ملایک میتوان بالاتر بود و اوج گرفت❤️

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت
#سعدی

@Mr_Rezakhosravi


تمام اتفاق‌های خوبی که توی این دنیا افتاده کارِ آدمای کله‌شقه که تا دم مرگ روی تحقق اهدافشون اصرار داشتن.




🎥 Mr. Smith Goes to Washington

@Mr_Rezakhosravi


صدا كن مرا.

صداي تو خوب است.

صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است

كه در انتهاي صميميت حزن مي‌رويد.


در ابعاد اين عصر خاموش

من از طعم تصنيف در متن ادراك يك كوچه تنهاترم.

بيا تا برايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است.

و تنهايي من شبيخون حجم تو را پيش‌بيني نمي‌كرد.

و خاصيت عشق اين است.


كسي نيست،

بيا زندگي را بدزديم، آن وقت

ميان دو ديدار قسمت كنيم.

بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم.

بيا زودتر چيزها را ببينيم.

ببين، عقربك‌هاي فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردي بدل مي‌كنند.

بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي‌ام.

بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را.

#سهراب_سپهری
#خسرو_شکیبایی
@Mr_Rezakhosravi


وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ و دندان نشان می‌دهند.

#استیو_تولتز
#جزء_از_کل

@Mr_Rezakhosravi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
آیا میان آن همه اتفاق
من از سر اتفاق زنده ام هنوز

#خسرو_شکیبایی

@Mr_Rezakhosravi


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#تاثیر_کلمات


@Mr_Rezakhosravi



Показано 20 последних публикаций.

61

подписчиков
Статистика канала