M.R. Nikfar


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


در ایران چه می‌گذرد – ۵.pdf
163.7Кб
جنبش و شرط ژرفایابی آن
در ایران چه می‌گذرد – ۵
محمدرضا نیکفر – در پایان مرحله‌ی نخست گسترش‌یابی جنبش هستیم. اکنون همه چیز تابع ژرفایابی آن است.
https://www.radiozamaneh.com/741471


در ایران چه می_گذرد − ۴.pdf
259.1Кб
جنبش انقلابی و ضرورت اندیشیدن انتقادی بر تئوری تغییر
در ایران چه می‌گذرد – ۴
محمدرضا نیکفر – وضع باید تغییر کند، اما چگونه؟ برپایه‌ی کدام تئوری تغییر؟ تئوری‌های تغییر دارای چه ساختار منطقی‌ای هستند؟ مدل‌های منطقی ایده‌ها را چگونه می‌توان آشکار کرد و بررسید؟
https://www.radiozamaneh.com/740349


در ایران چه می‌گذرد ۳.pdf
290.9Кб
محمدرضا نیکفر − در ایران چه می‌گذرد؟ آیا جنبش "زن، زندگی، آزادی" یکسر به سرنگونی رژیم راه می‌برد؟ چشم‌انداز چیست؟ پیش‌بینی دقیق ممکن نیست؛ اما آیا تا حد قابل اطمینانی می‌توان خطوط عمده‌ی تحولات را ترسیم کرد؟
https://www.radiozamaneh.com/737448
فایل PDF


در ایران چه می‌گذرد −۲ (انقلاب).pdf
235.0Кб
زن، زندگی، آزادی: آغاز یک انقلاب؟
در ایران چه می‌گذرد – ۲
محمدرضا نیکفر − در ایران چه می‌گذرد؟ آیا جنبش "زن، زندگی، آزادی" طلایه‌ی یک انقلاب تازه است؟ با چه درس‌هایی از انقلاب گذشته پا در مسیر تازه بگذاریم؟
فایل PDF




وقتی سربرمی‌آورد که تصور شود وضع خوب است و ایدون به راستی می‌تواند بهتر شود. این نظر را در مورد انقلاب ۱۳۵۷ به کار بسته‌‌اند و گفته‌اند که انقلاب هنگامی رخ داد که مردم نسبت به گذشته از امکان‌های بهتری برای زندگی برخوردار بودند و خوب بودن وضع امید به بهتر شدن آن را برانگیخته بود. همین نظر را در مورد وضع موجود به کار بسته‌اند و گفته‌اند حکومت ولایی دوام دارد، و مردم شورش هم که کنند بر آن نیستند که انقلاب کنند، چون خاطره‌ی بد دارند و همواره نگران آن هستند که وضع از این که هست، بدتر شود. در مورد جنبش جاری ز.ز.آ. هم عنوان «جنبش ناامیدان» را به کار برده‌اند.
اصلِ در نظر گرفتن عامل امید یا ناامیدی در بررسی جنبش‌ها درست است. چیزی که نادرست است تبدیل امید به یک شرط ترانسِندنتال (شرط امکان‌پذیری) است. خود حرکت هم شرط ترانسندنتال است، یعنی امید را ممکن می‌کند. مهم این است که امید تثبیت شود. جنبش باید دستاورد داشته باشد؛ باید در خیابان بتوانیم به هم لبخند بزنیم، و معنای این لبخند را بفهمیم، به این صورت مثلاً: می‌بینی دیگر جرأت نمی‌کنند تذکر حجاب بدهند، جرأت نمی‌کنند گشت ارشادشان را در چهارراه‌ها مستقر سازند...
تثبیت دستاورد به معنای بسنده کردن به یک نتیجه و سپس ساکت شدن نیست. تثبیت قاعده‌ی "شد، پس می‌شود" است و "توانستیم، پس باز هم می‌توانیم".

ادامه دارد
موضوع بخش بعدی: آیا این انقلاب است؟
https://www.radiozamaneh.com/734564


ا روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، فرمان سمت‌دهی خود را بیشتر در اختیار نظامیان و باندهای بهره‌ور از تحریم گذاشت.
دهه‌ی ۱۳۹۰ دهه‌ی گسترش فقر بود. بخشی از طبقه‌ی متوسط هم به زیر خط فقر افتاد. زنجیره‌ای از اعتصاب‌های کارگری، تظاهرات مال‌باختگان، بازنشستگان، پرستاران و معلمان شکل گرفت که تا امروز ادامه دارد. خیزش‌ها و شورش‌های کوچک و بزرگی هم درگرفت. پاسخ رژیم به آنها خشونت و خون‌ریزی بود. با خیزش‌های نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۱۳۹۰ تقابل قطبی اکثریت مردم و حکومت به مبنای تعریف فضای سیاسی و اجتماعی کشور تبدیل شد. امید به اصلاح در نزد آخرین امیدواران هم رنگ باخت. نظام امتیازوری بازهم بسته‌تر شد. ترکیب مدیران از رئیس جمهوری تا پایین را یکدست‌تر کردند تا ولایت مطلقه از هر نظر در دستگاه تجسم کامل داشته باشد. جنبش تازه‌ی ز.ز.آ در نهایتِ حالتِ یکدستی نظام رخ داده است.
از پیش از انقلاب تا کنون، تحول‌های بنیادی در جامعه موجب خواسته‌ها و حرکت‌های اجتماعی و سیاسی‌ مختلفی شده‌اند که می‌توانیم آنها را به شکل‌های مختلفی مثلاً از نظر موضوع یا ربطشان به گروه‌های اجتماعی مختلف دسته‌بندی کنیم. چیزی که در این جریان پرتنوع پایدار می‌نماید یک خواست بنیادی است: خواست تعلق داشتن، خواست عضو کامل جامعه بودن، از نظر برخورداری از امکان‌های زندگی، از نظر برخورداری از حق مشارکت برابر و بدون تبعیض در سامان اجتماعی و سیاسی، از نظر ارج‌شناسی.
خواست تعلق داشتن (انتگراسیون) با انقلاب متحقق نشد. انتگراسیون در جامعه‌ی مدرن به شکل تابعیت توده‌ی جمعیت از یک حکومت نیست. بایسته برای آن آزادی، تشکل، و مشارکت است.
در آستانه‌ی انقلاب، به دلیل استبداد دیرپای سیاسی آگاهی بر این بایستگی اندک بود، و تعلق داشتن عمدتاً به صورت "همه با هم" فهم می‌شد. قدرت ولایی بر همگان که مسلط شد دست به تفکیک زد: در سطح سیاست به انحصار قدرت رو آورد و شروع به سرکوب پیگرانه‌ی غیرخودی‌ها کرد؛ و در سطح جامعه دست به اِعمال تبعیضی زد که تمرکز آن برروی زنان بود. شأن انسانی در اینجا سرراستانه موضوع سرکوب و تبعیض قرار گرفت. به زنان گونه‌ای فرودستیِ سرشتی نسبت دادند.
پایمال کردن شأن و کرامت انسانی مبنای نظام آپارتاید ولایی شد. اساس این نظام تفکیک‌های خودی−غیرخودی، مرد−زن، مسلمان-نامسلمان، شیعه−سنی و ولایی-دگراندیش است. بهاییان، زنان، ترکمن‌ها و کردها و عرب‌های سنی و بلوچ‌ها آماج حمله‌هایی قرار گرفتند که مضمون آنها از سیاست در شکل درگیری و رقابت گروه‌های سیاسی فراتر می‌رفت و به نفس کرامت انسانی برمی‌گشت.
مضمون طبقاتی آپارتاید ولایی هم به تدریج آشکار شد. مستضعف‌دوستی ‌به صورت تفکیک در میان توده‌ی فقیر و تلاش برای ایجاد یک لشکر حامی در میان آنان درآمد. آپارتاید در اقتصاد به صورت دادن جایگاه محوری به بنگاه‌های فرادولتی و خودی‌ها و آقازادگان، و سپردن امور کلیدی به نظامیان جلوه یافت. با این آپارتاید ترکیب شده است قاعده‌زدایی در عرصه‌ی اشتغال و تأمین اجتماعی، سرکوب پیگر فعالان و تشکل‌های کارگری، تکه‌پاره کردن طبقه‌ی کارگر و دادن امتیاز به بنگاه‌های اجاره‌‌دهی نیروی کار.
این روزها در توضیح رخدادها مدام به شکاف نسلی و شور‌ش‌گری نوجوانان و جوانان اشاره می‌شود. «نسل» معنای محصلش را در بررسی جنبش‌های اجتماعی آنجایی می‌گیرد که در رابطه‌ی تنگاتنگ با شکاف‌های اجتماعی و تفکیک‌های ساختاری دیده شود. توضیح جنبش با مفهوم‌های فرهنگی و روان‌شناختی محض و به کار بردن تورمی مفهوم‌های «اجرا» (پرفورمنس) و «شورش بدن‌ها» بدون توجه به زمینه‌های حرکت، نه تنها ماندن در سطح، بلکه از زمره‌ی نادیده‌انگاری‌هایی است که به همین وضعیت منجر شده است.
شرط تداوم جنبش
جنبش در شکل عیان و مشخص خود رخداد است. شرط اینکه عیناً همین رخداد ادامه یابد، عملی است: عمل می‌کنیم، پس پیش می‌رود. اما این شرطی نیست که برآورده شدن آن دست من و تو باشد. عملِ جمعی کنترل‌ناپذیر است. پویش جمع، کنش محیط و واکنش در برابر آن قابل محاسبه نیست و از این رو نمی‌توان همه‌ی گام‌های بعدی را پیش‌بینی کرد. تئوری هم از زاویه‌ی پیش‌بینی نمی‌تواند از تأکید بر نکته‌هایی از این دست فراتر رود که توان پیش‌روی و تداوم جنبش مشخص بسته به آن است که نسبت به بنیاد خود آگاهی داشته باشد، مدام از سرچشمه‌هایش نیرو گیرد و خود را پیوندپذیر کند.
سرچشمه‌ی خود را در نظر گرفتن و خود را پیوندپذیر کردن به هم پیوسته‌اند. در موضوع مشخص جنبش ز.ز.آ، برانگیزاننده پایمال شدن کرامت انسانی است، فاجعه‌ای تجسم یافته و نمادین شده در قتل مهسا (ژینا) امینی. اگر جنبش محتوای مثبت خود را دست‌یابی به کرامت انسانی بداند، آنگاه پیوندپذیر می‌شود و می‌تواند نهری شود که جوی‌ها و رودهای مختلف به آن بریزند.
در تئوری انقلاب یک نظر مطرح این است که انقلاب‌ها در زمانی رخ می‌دهند که امیدی وجود داشته باشد به بهتر شدن وضع، و این امید


ن اس


زن، زندگی، آزادی: کرامت و امید
در ایران چه می‌گذرد – ۱

محمدرضا نیکفر − در ایران چه می‌گذرد؟ جنبش چه زمینه‌‌ای دارد و به این اعتبار از چه نیرویی برای پیشروی برخوردار است؟ آینده‌ی آن قابل پیش‌بینی است؟

------------------
من در زمان جنبش سبز چندین مقاله نوشتم (بیشترشان در اینجا) که عنوان دوتای آنها چنین بود: "در ایران چه می‌گذرد؟" باز بر آن شدم یادداشت‌هایی زیر همین عنوان بنویسم.
در بخش نخست به اختصار به اساس وضعیت می‌پردازم تا زمینه‌ی تحلیلی برداشت از رخدادها آشکار باشد. تنها با توجه به ساختارها و روندهای بلندمدت است که می‌توانیم تاحدی با اطمینان درباره آنچه می‌گذرد و آنچه ممکن است پیش آید، نظر دهیم.
البته تحلیل و بررسی نظری در دوره‌ی شور و حرکت معمولاً طرفدار ندارد. اما در نظر هم عنصرهای شورانگیز وجود دارد، و شور پایدار آنی است که ما را با علم به موانعی به حرکت برانگیزاند که تحلیل انتقادی سخت‌گیرانه آنها را برمی‌نمایاند. همچنین به بررسی نظری، ملاحظاتی نابهنگام هم تعلق دارد که از بیان آن به خاطر فضای احساسی نباید پرهیز کرد.

-------------------
جنبشی که شعار شاخص آن «زن، زندگی، آزادی» است، چنان برآمدی یافت که بیشتر شهرهای کشور را فراگرفت. لایه‌های جمعیتی مختلفی به آن پیوستند. خصلت اساسی جنبشْ دموکراتیک است. در آن، خواست برابری‌ و آزادی با محوریتِ مقابله با حجاب اجباری برجسته است. کردستان با تجربه‌ی مبارزاتی پربارش به آن شتاب داد. همه‌ی کانون‌های مبارزه و مقاومت در تلاش‌اند به آن نیرو ‌دهند.
مسائل و مطالباتی که حرکت‌های اخیر را برانگیختند – عامل‌های برانگیزاننده‌ی خیزش‌های دی ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸، زنجیره‌ی اعتراض‌های پیوسته‌ی کارگران، معلمان، بازنشستگان ... – می‌توانند در این جنبش نو امکان پاسخ‌گویی و پیگیری بیابند. جنبش، دربرگیرنده است، پیوند دهنده است. یک شرط حفظ و ارتقای این ویژگی، محفوظ ماندن جایگاه زنان در آن است. همه‌ی اینها هنوز ظرفیت و توان هستند، بالقوه هستند، بالفعل نشده‌اند.
جنبش نو، جنبش ز.ز.آ (زن، زندگی، آزادی)، به واقع ورود جنبش خواست دست‌یابی به کرامت انسانی و شهروندی به یک مدار بالاتر است. این مرحله یکباره آغاز نشده است. همین اردیبهشت گذشته، شاهد خیزشی بودیم که یادآور اعتراض‌های آبان ۱۳۹۸ بود. در آن هنگام بحثی درگرفت که این خیزش را چه بنامیم. «شورش گرسنگان» از عنوان‌هایی بود که شایع شد. نظر این نویسنده در آن بحث چنین بود:
«اعتراض به تبعیض و نابرابری نکته‌ی کانونی همه‌ی حرکت‌‌های صنفی و گروهی و منطقه‌ای و جمعی در ایران است. خواست برابری، حق مشارکت و حق سهم‌بری از ارزش‌ تولید شده‌ی اجتماعی، همه‌ی معترضان را به هم پیوند می‌دهد. آنچه مردم می‌خواهند کرامت است، اِعزاز شأن انسانی و شهروندی‌شان است.
اگر جنبش مردمی به تصریح به صورت جنبش کرامت درآید، چکیده‌ی همه‌ی تجربه‌های اعتراض‌ها و خیزش‌ها از انقلاب مشروطیت تا کنون را راهنمای خود کرده است. امر بایسته، تبیین مثبت از هدف جنبش به صورت خواست برابری و مشارکت و ارج‌شناسی است، به جای تبیین صرفاً منفی، به صورت اینها نباشند تا بعداً ببینیم چه می‌شود.» (از مقاله‌ی "جنبش کرامت")
آنچه جنبش ز.ز.آ را پیوندپذیر کرده، این است که در ذات خود کرامت‌خواه است، یعنی خواهان رفع تبعیض، برقراری عدالت، دستیابی به آزادی و ارج‌گذاری به شأن و کرامت همه‌ی شهروندان است.
حرکت نو شور و شوق عظیمی برانگیخته است. ناامیدان را دوباره امیدوار ساخته است. در عرض همین مدت کوتاه آگاهی عمومی را ارتقا داده است. اما نباید گمان بریم به زودی به هدف نهایی برانداختن حکومت ولایی می‌رسد. جنبش تازه دارد گام‌های نخستین را برمی‌دارد، از جمله برای
• تعیین شکل‌های اجرا (نحوه‌ی تظاهرات خیابانی، شعاردهی‌های شبانه، شیوه‌های دفاع در برابر دستگاه سرکوب...)،
• اعتصاب،
• تعیین هدف‌های مرحله‌ای،
• تمرکز نیرو برای آزادی زندانیان سیاسی،
• عبور از پیوندپذیری خودبه‌خودی به پیوستگی متشکل،
• تشکل‌یابی و حرکت برای یافتن شکل مناسبی از رهبری،
• تثبیت حضور خود در مدرسه، دانشگاه، محل کار، محل زندگی،
• مفهو‌ه‌پردازی و شکل‌دهی به گفتمان شاخص خویش و معنا کردن شعار «زن، زندگی، آزادی»،
• تدقیق محتوای برنامه‌ای خود، از جمله و به طور مشخص در رابطه با زنان که اعتراض‌شان تنها به حجاب اجباری منحصر نمی‌شود.
پایه‌ی اجتماعی تحول‌های بیش از نیم قرن اخیر
پرسیده می‌شود: آیا انقلاب نوینی آغاز شده است؟
پرسش، تازه نیست. یک مقاله‌ی این نویسنده، نوشته شده اندکی پس از خیزش دی ۱۳۹۶ با عنوان "نمودهای کُنشی یک انقلاب بی‌کُنش"، با طرح همین پرسش آغاز می‌شود. در مقدمه‌ی آن آمده است:
«نوشته برمی‌نهد که آنچه در اوایل دی‌ماه ۱۳۹۶ در خیابان‌های ایران جریان یافت کنش‌گری یک "انقلاب بی‌کنش" است که منظور از آن تحولات عمیق در جامعه ایران از زمان انقلاب ۱۳۵۷ تا کنون


بسیاری در این باره وجود داشت. افسردگی محسوس بود؛ به ویژه افسردگی جوانان جلب توجه می‌کرد. اما در همین روزها دیدیم که یک باره جوّ شاد و امیدوار شد، چه در خیابان چه در دنیای مجازی. امر مشترک و مبارزه برای آن، مبارزه‌ای که اینک پرجلوه است، و همبستگی مبارزاتی به صورت پیوند خوردن تن‌ها و صداها به هم، شادی و امید می‌آورد.
از همین بررسی سردستی می‌توانیم به خصلت اصلی حادثه‌ای برسیم که در آن قرار داریم: سرایت‌پذیر بودن و میان‌بخشی بودن آن (زن + کُرد + دانشجو + جوان + شهرهای مختلف + خارج...) گستردگی آن را ممکن کرده است. در همان یکی دو روز اول مصافی درگرفت که در آن رژیم شکست خورد: نتوانست بر جنایت سرپوش بگذارد و دامنه‌ی اشاعه‌ی خبر و واکنش به آن را کنترل کند. مردم در برابر بیمارستان کسری در تهران و سپس در گورستان سقز جمع شدند. جمع نمود یافت و جمع شدن انگیزه ایجاد کرد. حرکت‌های بعدی مشوّق شدند. خیابان تر و تازه شد، شاد و سرزنده شد، با وجود باتون و گلوله و دستگیری.
اکنون همه چیز به حفظ آهنگ سرایت‌ و تشدید آن بستگی دارد. یک شرط اساسی این است که گفتمانی که آن را به بیان درمی‌آورد، عمومی، فراگیر و باکیفیت باشد − باکیفیت از نظر تأکید بر حقوق اساسی، خواست برابری و رفع تبعیض، عدالت، آزادی و انتقال همه‌ی قدرت به مردم.
تضمینی وجود ندارد که این حرکت بی‌وقفه ادامه یابد و کار را تمام کند. ممکن است تنها حلقه‌ای باشد از حلقه‌های دیگری که چرخان‌چرخان می‌آیند و آینده‌ی ما را رَقَم می‌زنند.
اگر گفتمان پیروزی‌آور را پیوند دهنده و شامل‌کننده (انتگراتیو) بر پایه‌ی اصول آزادی و عدالت و رفع تبعیض بدانیم، منطقی است که در برابر آن گفتمان جداکننده و تقابل‌برانگیز را قرار دهیم. رژیم، در هر مورد و در نهایت، به تقابلی توسل می‌جوید که به مبنای الاهیات سیاسی آن برمی‌گردد: تقابل مؤمن−نامؤمن که اساس جداسازی خودی−غیرخودی است. هر چه می‌گذرد نشانه‌های بیشتری دیده می‌شود از این که رژیم می‌خواهد به زعم خود جنگ مسلمان علیه نامسلمان برانگیزد. این ممکن است به تروریسمی در داخل میدان دهد که از تروریسم دولتی به تروریسم گروه‌های به اصطلاح خودسر برسد. تلاش‌هایی که برای جمع کردن "مؤمنان" برمی‌گردد (اربعین، برنامه‌های جدیدی چون «امام حسنی‌‌ها» افزون بر تشکل‌‌های قدیمی) همه به این برنامه برمی‌گردند.
در درون خود جنبش هم ممکن است اتفاق‌هایی پیش آید که از احتمال فراروییدن آن به یک ابرجنبش پیونددهنده (انتگراتیو) بکاهند. واقعیت این است که در جامعه‌ی ایران انبوهی مسئله انباشته شده‌اند که ممکن است همزمان سر برآورند و خواهان رسیدن به یک راه حل مطلوب شوند. احتمال می‌رود در وضعیتی که گفت‌وگوی سنجیده‌ی مشارکت‌دهنده ممکن نباشد، فشار همزمان به تقابل بینجامد.
در تاریخ جنبش‌ها تجربه‌های فراوانی وجود دارند که به ما یاد می‌دهند چه باید کرد و چه نباید کرد. همه‌ی مسائل را با هم نمی‌توان حل کرد. در آغاز خیزشی که شانس اعتلا را دارد، مهم این است که خواسته‌های زیادی بر آن بار نشود. اصل باید این باشد که جبنش به یک دستاورد برسد، به یک پیروزی، تا حس اعتماد و پیروزی بدهد، و الگویی فراهم شود برای حرکت‌ در عرصه‌های مختلف.
در همین مورد مشخص پیش رو، رسیدن به خواست لغو اجبار حجاب، ضربه‌‌ای اساسی بر کل ایدئولوژی ولایی می‌زند و راه را برای پیش‌روی‌های بیشتر باز می‌‌کند. این که زنان به یک خواست مقدم خود برسند، به جنبش آزادی‌خواهانه و عدالت‌جویانه‌ی ما این جهت و اطمینان خاطر را می‌دهد که به دنبال شکستن سدّ یکی از نمودهای بارز نظم مبتنی بر تحقیر و صغارت و اعمال ولایت، قادر خواهد بود همه‌ی دیگر شکل‌های ولایت را برچیند و مانع احیای آن هم بشود، از جمله در ظاهری مدرن.


جنبش زنان، و امید به اعتلای جنبش عمومی
محمدرضا نیکفر – این تأملی است بر جریانی که در کوران رخدادهای آن قرار داریم. چه شد؟ چه باید بشود؟
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
https://www.radiozamaneh.com/731863
تا همین جایش یک پدیده‌ی کلاسیک را در جنبش‌های اجتماعی تجربه می‌کنیم. حکومتی که دست‌خوش بحران مشروعیت است، دست به کاری می‌زند که در مقایسه با بسیاری از جنایت‌هایی که تا کنون مرتکب شده خُرد جلوه می‌کند، اما به ناگهان با واکنشی اعتراضی مواجه می‌شود که تلاش برای مهار آن واکنش‌های تندتر و گسترده‌تری را به دنبال می‌آورد. مقامات مثل همیشه شروع به توجیه می‌کنند، به تناقض‌گویی می‌افتند، یک مأمور را از کار برکنار می‌کنند، وعده‌ی رسیدگی می‌دهند، در همان حال نیرویشان را برای مقابله با مردم بسیج می‌کنند. همین که رژیم، رژیمی که نیاز به بیان کارهای خود نداشت جز در شکل آوازه‌گری‌ خودستایانه، به توضیح و توجیه یک کارکرد خود می‌پردازد، نشانه‌ی شروع روندی است که در صورت رویارو شدن با فشار بیشتر، در ادامه صدایش خواهد لرزید، و بیشتر دچار تناقض‌گویی خواهد شد.
خامنه‌ای در روز چهارشنبه ۳۰ شهریور، ششمین روز اعتراضات، در سخنرانی‌ای که مضمون آن توجیه روال مدیریت جنگ با عراق بود، در مورد رخدادهای جاری سکوت کرد. این از آن سکوت‌هایی است که تعبیر شدنی است به عنوان انکار، به عنوان نمی‌خواهم باشد پس نیست، و در نتیجه کاری کنید که محو شود و نباشد. از میان حرف‌هایی زد این سخن قابل تأمل است:
«وقتی در وسط یک حادثه هستیم درست نمی‌شود ابعاد آن را شناخت و خصوصیات و عمق و تاثیرات آن را معین کرد.» )ایسنا(
این سخن به طور کلّی درست است. ما اما اینک در میان حادثه هستیم و ویژگی‌ها و ژرفا و تأثیرهای آن را درک می‌کنیم، چون حادثه‌ای منفرد نیست، تاریخی دارد، زمینه‌هایش روشن هستند. اما همین‌ها کافی نیستند برای آنکه بتوانیم درباره‌ی آینده‌ی آن نظر دهیم، چون به آینده‌های دیگری مربوط می‌شود. هم اکنون رخدادهایی مختلفی در جریان هستند که توجه ما عمدتاّ معطوف به یکی از آنهاست. آنچه می‌توانیم بگوییم این است که چه شد که چنین شد، و اینکه چه باید بشود، اگر هدف‌های جنبش برآمده بخواهند متحقق شوند.
ویژگی شروع زمینه‌دار رخداد
درباره‌ی نارضایتی‌های عمیق در جامعه‌ی ایران و بحران مشروعیت حکومت ولایی بسیار نوشته شده است. حتّا در گفته‌های مقامات می‌توان شواهد بسیاری درباره‌ی این دو موضوع به هم پیوسته پیدا کرد. نارضایتی‌ها بارها، و هر بار به گونه‌ای، نمود اعتراضی وسیع یافته‌اند.
در هر مورد، این پرسش طرح شده که چرا حرکت، با وجود وسعت و قدرتش، باز در مجموع محدود مانده − از نظر اجتماعی، جغرافیایی، و در پیشروی به سوی آینده – و نتوانسته گروه‌های بیشتری از مردم را با خود همراه کند. در تحلیل‌هایی که از "جنبش سبز" عرضه شده، گرایش برجسته آنی بوده که طبقه‌ی متوسط را نیروی اصلی پیش‌برنده‌ی آن دانسته است. در مورد اعتراض‌های دی ۹۶ و آبان ۹۸ توجه به درستی معطوف شده به مال‌باختگان، تهی‌دستان و حاشیه‌نشینان، و گفته شده که طبقه‌ی میانی متجدد همراهی عملی چشمگیری با این اعتراض‌ها نداشته است. در دوره‌ی اخیر اعتراض‌های کارگری بی‌وقفه ادامه داشته‌اند. هفته‌ای نبوده که خبری از یک اعتصاب و تجمع به گوش نرسد. تداوم زنجیره‌ای آنها اما کیفیتی برآمده از پیوستگی ایجاد نکرد که جنبش کارگری را به عنوان یک عامل اساسی مطرح کند و بتوان از آن همچون جنبشی متمرکز و با خواسته‌ها، نمادها و گفتمانی مشخص نام برد. اعتراض‌های معلمان و بازنشستگان هم مدتها خبرساز بوده‌اند. آنها با وجود پایگاه اجتماعی عمومی مشترک با طبقه کارگر و تجانسی که از نظر خواسته‌ها با خواسته‌های کارگری داشتند، به صورتی مشخص به اعتراض‌های کارگری پیوسته نشدند.
جنبشی که اکنون شاهد آن هستیم، از یک زمینه‌‌ی میان‌بخشی (intersectional) سر برآورد. یک بخش از نارضایتی‌ها – ناشی از ستم بر زن و در همان حال ناشی از خشونت دستگاه پلیسی – گره خورد به نارضایتی عمیق مردم کُرد، مردمی با تجربه‌ی مبارزاتی بالا و نیروی همبستگی. خانواده‌ی مهسا (ژینا) در برابر فشار دستگاه برای سرپوش نهادن بر جنایت مقاومت می‌کنند، از سوی آنان و روابطشان موضوع رسانه‌ای می‌شود، خبر می‌پیچد و ابتدا به ویژه واکنش همبسته‌ی عملی اهالی سقز و سنندج را برمی‌انگیزد. حرکت‌های اعتراضی‌ای شروع می‌شود که به سبب وجود زمینه‌ی عمومی نارضایتی و در همان حال عاطفه‌ای که اصل ماجرا برانگیخت، به شهرهای دیگر گسترش می‌یابد. زنان، دانشجویان، و آنچنان که عکس‌ها و ویدئوها نشان می‌دهند، گروه بزرگی از جوانان در حرکت‌های اعتراضی شرکت می‌کنند. در موارد بسیاری زنان حجاب از سر برمی‌دارند و حتّا آن را در آتش می‌افکنند. حرکت در قم و مشهد هم نمود یابد.
زنده شدن امید، و شرط پایداری آن
در مدت اخیر پیاپی می‌شنویم که مردم مأیوس و ناامید شده‌اند. به راستی شواهد








شرّ ابتذال
محمدرضا نیکفر − مشکل اساسی ما در حال حاضر شرّ ابتذال است. شر ابتذال که گسترش یافت، ابتذال شر هم خودبه‌خود تولید می‌شود.
https://www.radiozamaneh.com/719267/
«ابتذال شر»: این اصطلاح مدتی است که بر سر زبان‌ها افتاده است، بی آنکه معنا و مقصود آن در نوشته‌هایی توضیح کافی یافته باشد. به نظر می‌رسد گروه شاخصی از به کار برندگان آن مبتلا به ابتذال شر را کسی می‌دانند که در برابر شرّ حکومت ولایی ملاحظاتی درباره‌ی سمت و سوی تقابل و جهت حرکت داشته باشد؛ و در یک فضای دوقطبی پنداشته، به دعوت برای پیوستن به قطب مقابل با پرسش و زنهارگویی برخورد کند.
اگر این برداشت درست باشد، می‌توان برنهاد که اصطلاح ربط موجهی به درک رواج‌دهنده‌ی آن در ادبیات سیاسی، یعنی هانا آرنت، ندارد. ابتذال در برگردان این اصطلاح به فارسی در برابر banality نشسته که ترجمه‌ی خوبی نیست، اگر توجه کنیم که هانا آرنت در به کاربستن اصطلاح به بحث کانت درباره‌ی ساده‌لوحی و حماقت نظر داشته است. کانت حماقت را نه بی‌اطلاعی یا کم‌دانی، بلکه نداشتن توان داوری می‌داند، ناتوانی در تشخیص خوب و بد. شرّ بزرگ رخ می‌دهد اگر کسی که قوه‌ی قضاوت ندارد، در مقامی قرار گیرد که بایستی تصمیم‌های بزرگی بگیرد. بزرگ‌ترین شر وقتی امکان بروز دارد که زندگی انسان‌ها موضوع تصمیم باشد. این که کارکرد کسی چون آیشمن با احمق دانستن او توضیح‌پذیر است، در اینجا مسئله‌ی ما نیست. اما بیجا نیست طرح این پرسش که: آیا مشکل کسی چون اسدالله لاجوردی ساده‌لوحی بوده است؟
از تعمیم مفهوم حماقت، کشاندن آن از عرصه‌ی فردی به عرصه‌ی جمعی، و در حالتی تا حد اکثریت مردم، بایستی محتاط بود، محتاط تا مرز پرهیز، پرهیز مطلق. کل مردم یک جامعه را در یک دوره احمق پنداشتن، نیاز به خودخواهی بی‌ حد و حصری دارد که قاعدتاً تنها از احمق‌ها می‌توان انتظارش را داشت. مردم ایران – آن «پنجاه‌وهفتی‌ها» – در دوره‌ی انقلاب هر چیزی بودند جز احمق. اگر موضوعِ قضاوت و انتخاب مبنا باشد، می‌توانیم بگوییم دقت و سخت‌گیری لازم را در مورد نقشه و برنامه و سابقه‌ی اسلام‌خواهان نداشتند؛ فرق ننهادند میان اسلام پنداشته‌ی خود و اسلامی که اهرم قدرت است و نام مستعار یک استراتژی شده است. آنان سخت‌گیر نبودند، چون به لحاظ سیاسی کم‌تجربه بودند. استبداد مانع تجربه‌اندازی سیاسی آنان شده بود. حماقت محض در آن دوران در حزب رستاخیز، در مجلس چاکرمنش، و کلیت دستگاه شاهی متجلی بود، نه در مردم. شاه مظهر دستگاهی بود که قدرت تشخیص نداشت، حتا زمانی که اعلی‌حضرت گفت «صدای انقلاب شما را شنیدم».
اگر قرار باشد علیه ابتذال شر باشیم، بایستی علیه حماقت سیاسی باشیم، بایستی نیروی تشخیص را تقویت کنیم، باید به بحث دامن زنیم، بپرسیم و بگذاریم بپرسند. لازمه‌ی تقابل با ابتذال شر، تشویق و ستایش تردید است، و مقابله با بیعت کردن، این بار با نسخه‌ی تازه‌ای از ولایت.
هر گونه اِعمال ولایت، هر گونه تراشیدن ولی برای مردم، مستحکم‌تر کردن ابتذال شر است، در معنای صغیر کردن انسان‌ها. صغارت خودخواسته به توصیف کانت نداشتن شجاعت برای پرسیدن است. مشکل بزرگ ما اکنون عوض کردن نوع صغارت است: رعیت باید رعیت بماند.
فراموشی تاریخی و ولایت‌پذیری مجدد، با سرکوب پرسش‌گری در ذهن خود، در اطرافیان خود و در کلّ پهنه‌ی همگانی صورت می‌گیرد. فضای انتخاب سیاسی به صورتی تصنعی برپایه‌ی نقشه‌ی یک جنگ روانی – که شاید بعداً بدانیم طراحان آن کیانند – دوقطبی می‌شود تا جای بحث و پرسش نماند. «بحث بعد از مرگ شاه» که شعار حزب الله در دوره‌ی انقلاب برای جلوگیری از پرسش‌گری بود، اکنون به صورتی دیگر درآمده است. جلوی بحث‌های مضمونی و برنامه‌ای را می‌گیرند، با تحریف گستاخانه‌ی تاریخ − تا حد تبدیل کودتا به قیام ملی و انقلاب به کودتا − راه بهره‌گیری از تجربه‌های گذشته را می‌بندند. حمله به روشنفکری و روشنفکران با حدّت پیش برده می‌شود؛عرصه باز می‌شود برای مبذل‌ترین پنداشت‌ها و مبتذل‌ترین شیوه‌های برخورد با منتقد و مخالف.
از این نظر مشکل اساسی ما در حال حاضر شرّ ابتذال است. شر ابتذال که گسترش یافت، ابتذال شر هم خودبه‌خود تولید می‌شود.
گسترش شر ابتذال باعث می‌شود جامعه‌ای که خود را سازمان می‌دهد و به مقاومت برمی‌خیزد، دیده نشود؛ توجه نشود که مردم به لحاظ برنامه‌‌ی اجتماعی چه می‌خواهند و در برابر نظام تبعیض و بهره‌کشی چه موضعی دارند. در مقابل، ابتذال گسترش یافته فرا می‌خواند به بیعت‌گری جدید، به حمله به پرسش و پرسش‌گران، به حمله به آگاهی تاریخی و ترویج مبتذل‌ترین شکل‌های تحریف تاریخ که حتا رژیم سرنگون شده هم تا آن حد در جعل و خودنمایی گستاخ نبود.
شر ابتذال، نمودهای روشنی دارد: تاک‌شوهای سطحی، بحث‌های پر از فحاشی در شبکه‌های اجتماعی، تئوری‌های دو-سه خطی. این سطحی بودن، در سطح نمی‌ماند و نکبتی عمیق بار می‌آورد.






جنبش کرامت
محمدرضا نیکفر – خصلت اساسی حرکت‌های اعتراضی و خیزش‌ها در ایران چیست؟ تأکید بر وجود کدام نابهنجاری آینده را بهنجار می‌کند؟ مقاله، نابهنجاری را تبعیض و نابرابری می‌داند و انگیزه‌ی اساسی حرکت‌ها را در خواست برابری و ارج نهادن به کرامت انسان و شهروند می‌بیند.
https://www.radiozamaneh.com/716092





Показано 20 последних публикаций.

268

подписчиков
Статистика канала