تو میدونی شبیه چی هستی...
شبیه اون کتابی هستی که ۷ سال پیش توی کتابخونه دیدمش...
درباره هیولاها و خون اشام ها بودو مادرم اجازه خریدنشو بهم نداد...
برای اون کتاب ماه ها گریه کردم
بعد از اون محتوای کتابو تصور کردم
تصاویری که توی چند صدم ثانیه دیده بودمشونو یاداوری میکردم با خودم...
تو دقیقا شبیه همون کتابی هستی که من دیوونه خوندنش بودم
ولی نباید مال من میشد...
تو شبیه طراحی هامی... طوری که خانوادم بخاطر کشیدنشون منو طرد میکردن
و بخاطرشون باید چیزای کیوت و کاوایی میکشیدم
یه مدتی هست که دیگه چیزی نمیکشم...
و توی خیالاتم نقاشیامو تصور میکنم و پدر مادرمو خیلی مشتاق میبینم....
تو شبیه اون نقاشیایی بودی ک با نشون دادنشون...
همه دماغ کج میکردن برات
هیچکس از نقاشی خون الودو تیکه پاره شده ی جسد یه مرد خوشش نمیاد
و با اینکه کلی براش وقت گذاشته بودم
همه منو ب نکشیدن تشویق میکردن...
چپ چپ نگام میکردن
من از مغز و افکارم خسته شدم از بس که مورد قبول هیچکس نبود
حتی تویی که ب نظر از نقاشیام خوشت میومد...
عشقِ دردسر سازِ من
تو شبیه همه استعدادای من بودی که تک تکشونو توی خودم دفن کردم
چون نباید توی من بروز میدادن
چون مجبور بودم
همونطور که مجبور بودم قبول کنم تو مال من نیستی :)
شبیه اون کتابی هستی که ۷ سال پیش توی کتابخونه دیدمش...
درباره هیولاها و خون اشام ها بودو مادرم اجازه خریدنشو بهم نداد...
برای اون کتاب ماه ها گریه کردم
بعد از اون محتوای کتابو تصور کردم
تصاویری که توی چند صدم ثانیه دیده بودمشونو یاداوری میکردم با خودم...
تو دقیقا شبیه همون کتابی هستی که من دیوونه خوندنش بودم
ولی نباید مال من میشد...
تو شبیه طراحی هامی... طوری که خانوادم بخاطر کشیدنشون منو طرد میکردن
و بخاطرشون باید چیزای کیوت و کاوایی میکشیدم
یه مدتی هست که دیگه چیزی نمیکشم...
و توی خیالاتم نقاشیامو تصور میکنم و پدر مادرمو خیلی مشتاق میبینم....
تو شبیه اون نقاشیایی بودی ک با نشون دادنشون...
همه دماغ کج میکردن برات
هیچکس از نقاشی خون الودو تیکه پاره شده ی جسد یه مرد خوشش نمیاد
و با اینکه کلی براش وقت گذاشته بودم
همه منو ب نکشیدن تشویق میکردن...
چپ چپ نگام میکردن
من از مغز و افکارم خسته شدم از بس که مورد قبول هیچکس نبود
حتی تویی که ب نظر از نقاشیام خوشت میومد...
عشقِ دردسر سازِ من
تو شبیه همه استعدادای من بودی که تک تکشونو توی خودم دفن کردم
چون نباید توی من بروز میدادن
چون مجبور بودم
همونطور که مجبور بودم قبول کنم تو مال من نیستی :)