نمیخوام اوقات تلخی کنم، ولی از بچهای که داره کار میکنه بدم میاد، از یکی که از یه چیزی خوشش میاد بخاطر قیمتش ازش دست میکشه بدم میاد، از پای برهنه مردم سیستان بدم میاد، از چشمای کودک معصوم چشم به راه غذا بدم میاد، از زنی که دادش به جایی نمیرسه بدم میاد، از کسی که حق باهاشه ولی زورش نمیرسه بدم میاد، از مظلوم بدم میاد، از فلاکتی که توی زندگی مردم رخنه کرده بدم میاد، از حس گرفتار و گروگان بودن مردم این مملکت بدم میاد، از بدبخت و بیچاره بدم میاد، از اوضاعی که بد و سخت میگذره بدم میاد، از بغض ناچاری مردم بدم میاد، از خودم که اینها رو میبینم و کاری از دستم بر نمیاد بدم میاد، از توئی که میبینی و به روی خودت نمیاری هم بدم میاد، از این مکان و این زمان بدم میاد.
بدم میاد وقتی شرایطی که میتونست کاملا متفاوت و بهتر باشه، نیست و هرروز هم بدتر میشه.