چند وقتی بود که عجیب #دلبر شده بود. انقدر زیباییاش به چشم میآمد که گاهی شک میکردم تا الان دیده بودمش یا نه.
وقتی که میخندید گرد شادی در جهانم پخش میکرد و امان از گریههایش که سیل میانداخت به جان قلب تازه از عشق خبردار شدهام. موهای فرفری و مشکیاش را که دیگر نیازی به توصیف نیست همین که خودت را فقط یک لحظه غرق در آن موهای خوشبو تصور کنی یعنی کل زندگیات را با خوشی بیپایان تضمین کردهای .
روزها گذشت و عشقش بیشتر و بیشتر ریشه دواند در این دل لاکردار. اما امان، امان از دست این زبان بیمروت که حاضر به چرخیدن نبود و احساسش را بیان کند. انقدر نگفت و نگفت که خودم را وسط مجلس عروسیاش پیدا کردم.
بعد از آن شب من ماندم و قلبی که دیگر نزد. جسمی که فقط اکسیژن حرام کرد.
و شاید آن موقع بود که دقیقا حس کردم راست گفت قیصر چقدر زود دیر میشود.
#صبا_جعفرپور
#ارسالی
وقتی که میخندید گرد شادی در جهانم پخش میکرد و امان از گریههایش که سیل میانداخت به جان قلب تازه از عشق خبردار شدهام. موهای فرفری و مشکیاش را که دیگر نیازی به توصیف نیست همین که خودت را فقط یک لحظه غرق در آن موهای خوشبو تصور کنی یعنی کل زندگیات را با خوشی بیپایان تضمین کردهای .
روزها گذشت و عشقش بیشتر و بیشتر ریشه دواند در این دل لاکردار. اما امان، امان از دست این زبان بیمروت که حاضر به چرخیدن نبود و احساسش را بیان کند. انقدر نگفت و نگفت که خودم را وسط مجلس عروسیاش پیدا کردم.
بعد از آن شب من ماندم و قلبی که دیگر نزد. جسمی که فقط اکسیژن حرام کرد.
و شاید آن موقع بود که دقیقا حس کردم راست گفت قیصر چقدر زود دیر میشود.
#صبا_جعفرپور
#ارسالی