بچه که بودم از عصرها بدم میومد،
ناهار رو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن و من تنهاترین کودک جهان میشدم.
بدون همبازی، بدون تفریح، بدون دلخوشی،
بدون همصحبت.
الان عصره...
خیلی عصره...
ناهار رو که میخوردیم همه عادت داشتن میخوابیدن و من تنهاترین کودک جهان میشدم.
بدون همبازی، بدون تفریح، بدون دلخوشی،
بدون همصحبت.
الان عصره...
خیلی عصره...