نه خودم آیم و دیگر نه بیاید خبرم
《میروم وز حسرت به قفا مینگرم》
غیر از این بودِ بترسی به سرت میآید؟!
هر چه ترسیدم از او باز،نیامد به سرم
او که میگفت پریدن،اثرش پرواز است
لبه ی دار کجا رفته بگوید بپرم ؟!
همچو سرباز غریبی که ز میدان نرسید
شده مفقود ، ز دنیای تو حتی اثرم
ای که لبخند تو در آینه جا مانده بگو...
من ز اجسامِ در آیینه چرا دورترم؟!
این پلی بودِ که دستان تو احداثش کرد
هر کسی بعدِ تو میگفت از او میگذرم
او که ما را به شب انداخته خود میدانست
من شب اندوخته بودم به دعای سحرم...
#محمد_عبدی مکانیک ۹۵
#نسیم_پاراگراف
@NasimeOmid_Qut