#خدا
چون لبهايم برای نخستين بار آمادهٔ سخن
گفتن شدند و جنبيدند، از کوه مقدس بالا
رفتم و خدا را چنين صدا زدم:
#پروردگارا! من تورا پرستش کرده ام.
مشيّت پنهان تو شريعت من است.
تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع
خواهم کرد.
اما خداوند پاسخ مرا نداد بلكه مانند
طوفانی سهمگين از من گذشت و از
ديدگانم پنهان شد.
يك هزار سال بعد، برای دومين بار از
کوه مقدّس بالا رفتم و با خدا چنين
سخن گفتم:
تو مرا از خاك زمين آفريدی و از روح
معنوی ات برمن دميدی وزنده ام کردی،
پس همهٔ وجودم به تو مديون است.
اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون
هزاران پرندهٔ بالدار به پرواز در آمد
و از من گذشت.
يك هزارسال بعد،از کوه مقدّس بالا رفتم
و برای سومين بار با خدا سخن گفتم:
ای پدر مقدّس! من فرزند دوست
داشتنی تو هستم.
با عشق و دلسوزی مرا به دنيا آوردی.
با محبّت وعبادت ملكوت و مُلكِ تو را
به ارث خواهم برد! اين بار نيز خداوند
پاسخم نداد و همچون مه که تپه ها را
می پوشاند از چشم من دور شد.
يك هزارسال بعد.از کوه مقدس بالارفتم
و برای چهارمين بار با خدا سخن گفتم:
اي اِلهِ من! ای حكيم و دانا! ای آمال و
مقصود من! من گذشتهٔ تو و تو فردای
من هستی، من ريشه هايت در ظلمات
زمين و تو روشنایی آسمانها هستی.
در اين هنگام خداوند به سوي من خم شد
و واژگانی شيرين و لطيف برگوشم نواخت؛
چنانكه دريا،رودخانهٔ سرازير شده را درخود
فرو می برد،خداوند مرا در اعماق خود فرو
برد! و چون به سوی دشتها و درّه ها سرازير
شدم، خدا نيز آنجا بود!
#جبران_خلیل_جبران
🦋 @Ocean_om🦋
🌻🦋🌻🦋🌻
چون لبهايم برای نخستين بار آمادهٔ سخن
گفتن شدند و جنبيدند، از کوه مقدس بالا
رفتم و خدا را چنين صدا زدم:
#پروردگارا! من تورا پرستش کرده ام.
مشيّت پنهان تو شريعت من است.
تا روزی که زنده ام در برابر تو خضوع
خواهم کرد.
اما خداوند پاسخ مرا نداد بلكه مانند
طوفانی سهمگين از من گذشت و از
ديدگانم پنهان شد.
يك هزار سال بعد، برای دومين بار از
کوه مقدّس بالا رفتم و با خدا چنين
سخن گفتم:
تو مرا از خاك زمين آفريدی و از روح
معنوی ات برمن دميدی وزنده ام کردی،
پس همهٔ وجودم به تو مديون است.
اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون
هزاران پرندهٔ بالدار به پرواز در آمد
و از من گذشت.
يك هزارسال بعد،از کوه مقدّس بالا رفتم
و برای سومين بار با خدا سخن گفتم:
ای پدر مقدّس! من فرزند دوست
داشتنی تو هستم.
با عشق و دلسوزی مرا به دنيا آوردی.
با محبّت وعبادت ملكوت و مُلكِ تو را
به ارث خواهم برد! اين بار نيز خداوند
پاسخم نداد و همچون مه که تپه ها را
می پوشاند از چشم من دور شد.
يك هزارسال بعد.از کوه مقدس بالارفتم
و برای چهارمين بار با خدا سخن گفتم:
اي اِلهِ من! ای حكيم و دانا! ای آمال و
مقصود من! من گذشتهٔ تو و تو فردای
من هستی، من ريشه هايت در ظلمات
زمين و تو روشنایی آسمانها هستی.
در اين هنگام خداوند به سوي من خم شد
و واژگانی شيرين و لطيف برگوشم نواخت؛
چنانكه دريا،رودخانهٔ سرازير شده را درخود
فرو می برد،خداوند مرا در اعماق خود فرو
برد! و چون به سوی دشتها و درّه ها سرازير
شدم، خدا نيز آنجا بود!
#جبران_خلیل_جبران
🦋 @Ocean_om🦋
🌻🦋🌻🦋🌻