اُدَیِب


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


خزعبلات بسیار است
http://instagram.com/odayyeb
https://t.me/BiChatBot?start=sc-93893-UEPr97C
ناشناس

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




Репост из: Mahsa's
دلبرا قاتل قلبتونن.


Репост из: Mahsa's
انقد دلبر دلبر نکنید بابا


تو باعث شدی هر کی که اسمش شبیه توئه رو دوست داشته باشم.
#آمپرسنج




Репост из: ikigai
می‌ارزید؟
اون‌روزا به این شبا می‌ارزید؟


Репост из: علی نور🧑‍💻
چقدر این شبا خستم آقا. جدی میگم واقعا خستم.
انگار تمام مدت منتظر بودم تا کابل اهنگو بدن دستم ولی تا نوبتم میشه،میرسیم به مقصد.
انگار بارسلونا دقیقه۹۵پنالتی داده گل خورده،
انگار یه بچه‌ام که رفته شهربازی، و فقط برقه اونجا رفته‌.انگار چند ساله دارم نقشایی رو تو نمایش خیابونی اجرا میکنم و هیشکی منو حتا نمیشناسه. انگار پیشرو دیگه نمیخونه،انگار سریاله مورد علاقم تموم شده. انگار کتاب صد سال تنهایی رو من نوشتم،انگار تا به خودم اومدم فهمیدم خواب بودم،انگار زورم نمیرسه،انگار همه اینا شوخیه…


.


Репост из: ئ
حال الآنم، حال بعد از ناامیدی، بعد از پذیرش شکست، یا دل‌شکستگی رو خیلی دوست دارم. اون جایی که آدم بالاخره دستش رو می‌ذاره روی زمین و بلند می‌شه. بعد از مدت ها، بعد از مدت ها...




لطفا پیغام بگذارید - اپیزود اول:نور تو بودی!

کاور:مِتاسین
گویندگان: اُدَیِب ، ریحانه @greennesttt
نویسنده:علی نور محمدی @nooram_man




Репост из: علی نور🧑‍💻
ببین منو؛ دارم همه زورمو میزنم که اوضاع تغییر کنه،
زور میزنم از این “که چی”ها بیام بیرون،
دارم زور میزنم که زورم برسه!میبینی؟
[انگار پرتم کردن به یه جنگ نابرابر که هرچی سرباز خودی داشتیم، جلو چشم داره کشته میشه و راه فرار ندارم و به آخرش دارم نزدیک‌ میشم. با این‌حال
چشم امید رفقای نزدیکم و چند نفر دیگه هنوز به منه.
به من که این روزها خودمو به زحمت سرپا نگه داشتم.حرفاشونو می‌شنوم و گاهی شوخی میکنم که شاید این خنده‌های مرده برگرده و شبا به عادت سکوت خودم ادامه میدم،بدون یک کلمه.]


Репост из: خاحـون


نفست نفسمو تنگ میکنه،حال بدت حال منو بد میکنه..






Репост из: 🤍~🕊
همیشه تو ذهنم آپشن “اشکال نداره تهش خودکشی میکنی“ وجود داره.


دست و بالم به نوشتن نمیره..
شاید چون نمیخوام بره..
شاید چون خسته شدم از رژه‌ی نظامی کلمات روی مغزم..
خسته شدم از مدادی که جز تکرار کردن یه سری لغات کار دیگه‌ای بلد نیست..
برای خستگی زوده‌ها..
ولی احساس میکنم در حال حاضر استراحت بهترین گزینست..
و سپردن همه چی به دست باد.‌.
فعلا پادکستام قرار نیست نوشته‌ی دست خودم باشه،شاید بسپرمشون به تو،شایدم بداهه پیش برم،ولی در حال حاضر ذهنم خالیه از تخیل..خالیه از فکر..خالیه از..
هیچ وقت شاید به این درجه از پوچی نرسیده بودم،اما مطمئنم،یه روزی،یه جایی،جرقه‌ای که سه سال پیش برای نوشتن توی سرم شکل گرفت دوباره شکل میگیره و در کنار تو،کارهامو به اشتراک میزارم.


Репост из: علی نور🧑‍💻
ادیب میگه دست و بالم به نوشتن نمیره،تو نمیخواد تموم شه چشمه کلماتت لعنتی؟
میگم:کلمات از من دست بر نمیدارن،از تو هم برنداشتن،فقط باید بهشون فکر کنی چون منتظرتن که کنار هم قرارشون بدی.
دست بر ندار،حداقل واسه خودت...

Показано 20 последних публикаций.

201

подписчиков
Статистика канала