اُرد ناشتا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


سردته؟

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


نمودِ رفتاری از فردی با ناهنجاری کروموزومی یا Chromosome abnormality


علاوه بر ثروت، شهرت، قدرت و شهوت یک انگیزه‌ی انسانی دیگر که عمدتا نادیده گرفته می‌شود "کسکلک" است. میل به انجام دادن بی دلیل کارهای عبث اما لذتبخش که نوعی رضایت و خشنودی را به همراه دارد و فرنگی‌ها به آن satisfaction می‌گویند در انسان پسامدرن غیر قابل اغماض است.


#سینما 🎬

فیلم the exterminating angel یا ملک الموت از لوئیس بونوئل از حیث مفهوم، بهترین فیلم بونوئل است. سورئالیسمِ موجود در داستان تماماً در اختیارِ کانسپتی است که کارگردان میخواهد از آن صحبت بکند.

عده‌ای اشراف‌زاده در محفلی دور هم جمع می‌شوند و رفته رفته خواهند فهمید که در عملِ ترک گفتن مکانی که دور هم جمع آمدند دچار یک نوع عجز غیرقابل درک هستند و افراد خارج از منزل نیز در وارد شدن به آنجا عاجزند! ایده‌ای بکر و شایسته‌ی ستایش

مسئله‌ی بونوئل در فیلم، مسئله‌ی ترک کردن سنت‌ها و رابطه‌ی عمیق آن با اراده‌ی انسان است.
فیلم هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ فرم، جلوتر از سینماست. یعنی تنها یک اثر سینمایی نیست و میتوان آن را یک مجموعه‌هنر نامید. یک کانسپچوآل آرتِ بونوئلی


مسئله‌ی "آدم آدم است"ِ برشت و "مسخ"ِ کافکا تقریبا یکی‌ست اما قابل مقایسه نیستند. درست مثل ادیسه‌ی فضایی کوبریک و سولاریسِ تارکوفسکی


📸

@ord38


چیزی که شوهر یک جنده هرگز نمی‌تواند آن را درک کند این است که وقتی همسرش می‌دهد، مشغول به کار است.


#سینما 🎬

نوشتن از اسب تورین باید (مثل اتمسفر خود فیلم) ملال‌آور باشد چون مسئله‌ی فیلم، مسئله‌ی ملال است. چون زندگی اساسا قطاری‌ست که بر روی ریل ملال حرکت می‌کند.

اسب تورین | the turin horse اثر بلا تار مجارستانی روایتِ همان اسبی‌ست که نیچه آن را حین شلاق خوردن مشاهده کرد و دچار فروپاشی روانی شد.
یک توضیح کامل، طوفانی و کوتاه که هر خواننده‌ای را مجاب می‌کند که برود فیلم را مشاهده کند و منتظر یک اثر فلسفی باشد.

یحتمل تماشای داستان چند ساعته‌ی اسب تورین که هیاهو برای هیچ است و روایتی حوصله سر بر از روزمره‌ی عادی یک دختر و پدر روستایی‌ست که در دل یک دهکده تک و تنها با اسبی که ظاهرا نقطه‌ی عطف زندگی‌شان است زندگی رقت‌انگیز و محزونی دارند، در اواسط فیلم مخاطب را از انتخاب خود پشیمان می‌کند. حقیقتا فیلم پوچی‌ست اما مگر زندگی جز پوچی‌ست؟
مهمترین شاخصه‌‌ی هنر، مفهوم است (جز در پست مدرنیسم که ضدمفهوم خود یک مفهوم است) و این مهم اتفاق نمی‌افتد جز اینکه هنرمند آن را در فُرم راست و درستی ارائه دهد.

همانگونه که نمی‌شود در قلب بورژوآزی از پرولتاریا گفت و شکم سیر درکی از گرسنگی ندارد، نمی‌شود برای نمایشِ ملال انگیز بودنِ زندگی، یک فیلم مهیج و هالیوودی ساخت.

اسب تورین به طور عامدانه کسل کننده، بی حاصل، پوچ و عبث است و در انتقال این مفاهیم، بی‌مانند عمل کرده است.
اگر به فیلم پا بدهید، شما را در خود حَل می‌کند.

سه بار این فیلم را دیدم! کامل. هربار بیشتر عاشقش شدم.


"ظلمِ علی السویه عین عدالت است!"
به عبارتی اگر من بین جمعیتی قرار داشته باشم و با صدایی بلند و رسا طوری که همه صدایم را واضح بشنوند بگویم "تمامی مادرانِ افراد حاضر در این جمع جنده هستند" احتمالا با واکنشی خفیف‌تر نسبت به اینکه همین فحش را فقط خطاب به یک شخص خاص بگویم مواجه می‌شوم!

پذیرش ظلم آنگاه که همه‌شمول باشد راحت است. به همین علت شهروندان از راهزنان و کیف‌قاپ‌ها بیشتر از مسئول دزد می‌ترسند.


وقتی یک شخص مُرده را به یاد می‌آورم، سعی می‌کنم در ذهنم مرور کنم که مرگ، لذتِ تجربه‌ی چه چیزهایی را از وی گرفت؛ چه بازی‌های فوتبال جذابی بعد از مرگش برگزار شد، چه فیلم‌هایی بعد از وی روی پرده‌ی سینماها رفت یا چه موزیک‌هایی در نبود او منتشر گشت.
من به جای همه‌ی مردگان حسرت این چیزهای انسانی را می‌خورم.




انسان در جستجوی معنا

@ord38


بهانه‌هایی که والدین برای کودک می‌آورند تا وی را متقاعد کنند که خواسته‌اش غیرمنطقی و کسشعر است، عمدتا احمقانه‌ است؛ چون کودک احمق است.
رویکرد مقابله با حُمق، جز حماقت نیست.
نسبت فیلسوف به انسان، نسبت والدین به کودک است. فلسفه، بهانه‌ی احمقانه‌‌ایست که قرار است زندگی را برای انسانِ احمق معنا کند و برای او بهانه‌ای برای ادامه دادن باشد.


گزینه‌ی سوم نشون دهنده‌ی تعداد مازوخیست‌های کاناله


سطح محتوای کانال ارد ناشتا
Опрос
  •   قوی
  •   معمولی
  •   کیری
2144 голосов


فوتبال ورزش هیجان‌انگیزتری می‌شد اگر اعضای تیم بازنده را در همان استادیوم تیرباران می‌کردند


📸

@ord38


هرگز گریه نکردم؛ چون اگر گریه میکردم رشت شکست می‌خورد


در یک دوره‌ی زمانی آدم با تحریم کردن خانه و خانواده طغیان می‌کند. گمان می‌کند در بین جمعیتی زیست می‌کند که تک افتاده و به آنجا تعلق ندارد.
این می‌تواند ناشی از عوامل بسیاری از جمله درونگرایی، اختلاف عقاید با اطرافیان، تجارب ناگوار و... باشد.

اما از یک نقطه به بعد تنهایی بر آدم غالب می‌شود و مثل پوستینی زبر، تن رنجور و تکیده‌ی وی را می‌پوشاند. آدم تنها در تقلای بین رنج و تنهایی، سعی می‌کند به خانه برگردد و دوباره مفهوم منزل را معنی کند.

فاصله‌ی بین دوره‌ی اول و دوم گاها تا سالها به درازا خواهد انجامید. آدم همان آدم است اما منزل شاید همان منزلی که روزی از آن فرار می‌کرد، نباشد.


Репост из: ۞ شانتاژگر ۞
ابجکتیو‌ترین نسخه‌ی یلدا رو توی شرکت‌های خصوصی غرب و شمال تهران میشه دید. شرکت‌هایی که توسط یه مرد نیمچه کچلِ شکم صفت مدیریت میشه که یا مجرده یا سالهاست از نشوزِ همسر رنج می‌بره و یه برادر دیلاق عینک به باسن داره که علاوه بر معاونت، توی شرکت نقش قوآد ایفا میکنه.
القصه؛ یلدا به عنوان یکی از معدود اعیاد آریایی که یکی دو سالی میشه از تیغ شمشیرِ تحریم شیعه در امان بوده، میتونه بهانه‌ی خوبی باشه که آقای مدیر و برادر فندق شکنش با نسوانِ شرکت لاس بزنه.
فلذا از پنج روز قبل اعلام میکنند که ۳۰ آذر ضیافت کوچکی در شرکت برپا میشه و به تمام کارمندان پکِ یلدایی اهدا میشه.
خلاصه از صبح روز ۳۰ آذر هلهله‌ای در شرکت برپاست و همه سعی میکنند تاثیری هرچند کوچک در دراز‌تر کردن این شب عزیز داشته باشند. کل شرکت رنگ و بوی یلدایی داره اِلمان‌های یلدایی در گوشه کنار مجموعه دیده میشه. مثلا اگه حیطه‌ی فعالیت شرکت معماری باشه، المانی طراحی میشه که خط‌کش مهندسی از وسط هندونه رد شده یا اگه شرکت مذکور در زمینه‌ی واردات پروتز پستون زنان کار کنه، المان خانمی طراحی میشه که بجای سینه‌هاش، انار تعبیه شده و کنار نافش نوشته: ما توانستیم کاری کنیم که هرشب مانند یلدا "دراز" شود.


آقای مدیر (که عمدتا نام فامیلش از الگوی اسم+آن پیروی میکنه مثل دلیران، امیران، قلتبان) پک‌های یلدایی رو شخصا بسته‌بندی می‌کنه و به برادرش توصیه‌ی موکد میکنه اونایی که گوشه‌ی جعبه علامت داره رو فقط به دخترا بده.
بعدش توی گروه واتساپ شرکت که در بی هویت‌ترین حالت‌های چند ماه اخیرش به سر می‌بره اعلام میکنه که پک‌هایی یلدایی به معاونت تحویل داده شد و آماده‌ی اهدا به کارمندانه.
اما خطای انسانی برادر واژن‌ضعیفش باعث میشه آقا صادق آبدارچی شرکت وقتی پک یلدایی رو باز کرد با کفش پاشنه بلند لوبوتین، ستِ لباس زیر چرم و شلاق قرمز مواجه بشه و کل شب یلدا رو به این فکر کنه که این مدت مرتکب چه اشتباهی شده و کجای راهو اشتباه رفته

#شانتاژگر @shaantaazhgar


انسانِ وطن‌پرست باید یکبار بنشیند و سنگ‌هایش را با خودش وا بکند که احساس تعلقش به وطن از چه نوعی است.
آیا مستقل از جغرافیای وطن، آن را دوست می‌دارد یا یکجور تعلق خاطر به محیطش احساس می‌کند.
در اینصورت یک سوال اساسی پیش می‌آید:

اگر در ۷ سالگی برای اولین بار به آدم بگویند که نژادش متعلق به جغرافیای دیگری بوده است (مثلا روستایی در اروگوئه) و کشوری که او در آن تولد، رشد و نمو کرده صرفا کشوری بوده که او در آن تولد، رشد و نمو کرده است!
سوال اینجاست که چه تعریفی از وطن پرستی برای او شکل خواهد گرفت؟ اصالت را به نژاد خواهد داد یا به محیط؟

Показано 20 последних публикаций.