#یادداشت_دهم
نمیدانم چرا خیلی وقت است پای پنجره نرفته ام. شاید چون تا الان هوای تازه هنوز در خانهام جریان داشته. امروز اما احساس خفگی میکنم. پنجره را باز میکنم تا هوای تازه به داخل بخزد و حس خفگیام را کمتر کند.
کنار لبهی پنجره چشمم میافتد به یک پیله. به تازگی اینجا پیدایش شده است. به دقت نگاه میکنم و میبینم که هنوز دارد تار میتند. آخرین رجهای تار را با مشقت و سختی به هم میبافد. کرم ابریشم خودش میداند که آن تو چقدر تاریک و ترسناک است. هوای تازه نیست. احساس خفگی بهش دست میدهد. چرا چنین رنج خودخواستهای را تحمل میکند؟
همهمان خوب میدانیم. چون حاصلش پروانه شدن است.
به پروانهای فکر میکنم که بعد از گذر زمان این پیله را پاره میکند و از پیله بیرون خواهد آمد. بدون تحمل این رنج، پرواز میسر نمیشود.
🖊 قاصدک
چهارم تیر ۱۴۰۲
@panjerehnevesht
نمیدانم چرا خیلی وقت است پای پنجره نرفته ام. شاید چون تا الان هوای تازه هنوز در خانهام جریان داشته. امروز اما احساس خفگی میکنم. پنجره را باز میکنم تا هوای تازه به داخل بخزد و حس خفگیام را کمتر کند.
کنار لبهی پنجره چشمم میافتد به یک پیله. به تازگی اینجا پیدایش شده است. به دقت نگاه میکنم و میبینم که هنوز دارد تار میتند. آخرین رجهای تار را با مشقت و سختی به هم میبافد. کرم ابریشم خودش میداند که آن تو چقدر تاریک و ترسناک است. هوای تازه نیست. احساس خفگی بهش دست میدهد. چرا چنین رنج خودخواستهای را تحمل میکند؟
همهمان خوب میدانیم. چون حاصلش پروانه شدن است.
به پروانهای فکر میکنم که بعد از گذر زمان این پیله را پاره میکند و از پیله بیرون خواهد آمد. بدون تحمل این رنج، پرواز میسر نمیشود.
🖊 قاصدک
چهارم تیر ۱۴۰۲
@panjerehnevesht