⭕️ تحجر فکری در لباس آزاد اندیشی (قسمت دوم)
چهار سال پیش، بعد از دفاع از رسالۀ ارشدم، در طبقۀ پنجم دانشکده فیزیک مشغول کارهای ثبت نام دکتری بودم که تصادفاً آن استاد را دیدم. به رسم ادب جلو رفتم و سلام دادم. ایشان بلافاصله به من گفتند تو با این روش به هیچ جایی نمیرسی. (گویا پوستر دفاع من را دیده بودند و از موضوع کارم خبر داشتند.) بعد از آن ملاقات، از ایشان وقت گرفتم و بحث مفصلی با ایشان داشتم که داستانش را در
اینجا شرح داده ام. خلاصه اینکه ایشان در ابتدا ادعا کردند که پرداختن به این مباحث بنیادی بیهوده است اما با صحبت ها و مثال هایی که برای ایشان زدم از موضع خود کوتاه آمدند و اعتراف کردند که مباحث بنیادی مهم است. اما ادعای خیلی ناامید کننده تری کردند.
ایشان گفتند این مباحث بنیادی کار همان امثال ویتن و واینبرگ است که با آن ها مکاتبه کردی! کار ما همین محاسبات و ضرب و تقسیم هاست!! واقعا استاد تبحر عجیبی در متحیر ساختن من داشتند... مگر می شود تا این حد مرزهای عدم خودباوری را گسترش داد؟ یعنی تمام کار ما مشق نویسی از روی دست بزرگان است و ما را به آن مباحث اصلی و عمیق راهی نیست؟ مگر چه تفاوتی میان ما و آن ها وجود دارد بجز همین ذهنیت و افکار محدود کننده؟ خداراشکر تا قبل از بازنشستگی دکتر گلشنی، در دانشگاه مأمنی داشتیم که از این همه تناقض گویی ها به آنجا پناه می بردیم و ایشان ما را روشن میکردند و در ما روح امید و خودباوری را تزریق می نمودند.
خلاصه گذشت تا اینکه چند وقت پیش متوجه شدم این استاد کتابی را از یک استاد فارسی زبان ترجمه نموده اند؛ اما یک فصل از آن که مربوط به رابطۀ علم و دین بوده، در ترجمه حذف شده است. صحبت از این موضوع در فضای مجازی داغ شده بود و هرکس ادعایی میکرد. گویا بعضی ها ادعا میکردند که این فصل به خواست مؤلف حذف شده است و نه مترجم. این ادعا برایم عجیب بود چرا که مؤلف از اساتید برجسته ای بودند که اخیرا جایزه ای مربوط به جهان اسلام به ایشان اهدا شد و من هم قبلا با ایشان مکاتبه داشتم و ایشان را انسان متواضع و منصفی یافتم. از این جهت گفتم به ایشان ایمیلی بزنم و مستقیم از خودشان ماجرا را بپرسم که اتفاق عجیبی افتاد...
فردای آنروز ایمیلم را چک کردم و دیدم بجای مؤلف، آن استاد مترجم پاسخ داده و اینطور شروع کرده است: "خواهشمندم وقت استاد بزرگ را نگیریم . با من مکاتبه فرمایید. من صلاح دیدم وارد این مقولات نشویم." با توجه به شناختی که از ایشان از نظر عقاید داشتم این رفتار دور از ذهن نبود. اما به هر صورت انسان با هر عقیده ای، وقتی در مقام ترجمه و انتقال دانش قرار می گیرد باید اصل امانت داری را رعایت نماید. اگر اعتماد میان مخاطبین و مترجم از بین برود، این برای هر دوی آنها اتفاق ناخوشایندی است. دیگر مخاطب از کجا مطمئن باشد که این استاد در مورد موضوعات فصولِ دیگر این کتاب صلاح دیده باشند که همۀ متن را کامل و درست ترجمه نمایند؟ و از آن عجیب تر اینکه چرا کسی باید خود را در جایگاهی ببیند که تعیین کند وقت کدام استاد را می توان گرفت و کدام را نه. مکالمه، اساس کلیدی در جامعۀ علمی است. به شخصه بارها شده است که در مورد مسائلی که سوال داشتم با سرشناس ترین فیزیکدانان و فلاسفۀ دنیا مکاتبه کرده ام و ایشان نیز با روی باز من را راهنمایی و کمک نموده اند و این مسئلۀ خارج از عرفی نیست.
اما همۀ اینها به کنار، بعد از این ماجرا خبری را شنیدم و آن زمان بود که فهمیدم چرا آن استاد به من می گفتند که تو به هیچ جایی نمیرسی. گویا آن استاد مؤلف، جایزه ای را که مربوط به جهان اسلام بوده است، و مبلغ زیادی هم بوده، در اختیار آن استاد مترجم قرار داده تا صرف گسترش فیزیک بنیادی شود! بله درست است، تا زمانی که امثال ما دأب فیزیک بنیادی داشته باشد و امثال آن استاد گرامی مسئول رشد آن شوند، ما به هیچ جایی نمیرسیم...
🆔
@QMproblems