💠مراتب معرفت ازدیدگاه شیخ نجم الدین کبری :
✅بر پایه آموزههای نجمالدین راه سیر، راهی دراز است و مشکلاتی فراوان در مسیر آن در انتظار رهرو است، اما چنانکه گفته شد، سیر نه غایت کمال برای انسان، که حالتی انتقالی است از غفلت به کمال معرفت. عامه مردم را با تعلیمات عارفی چون نجمالدین کبری کاری نیست و آن کس که در معرفت به مراتب کمال دست یافته نیز از سرچشمه معرفت بهرهمند است و نیازمند آموزشهای سالکانه نیست؛ پس از همین روست که نجمالدین در تعلیم خود، نمودن راه به سیاران را وجهه همت خود نهاده است. سیار در مسیر پویش خود در پی گشودن بصیرت و معرفت به حقایق پس از پشت سر نهادن دریافتهایش میان خواب و بیداری، به مرتبهای نایل خواهد آمد که از آن به ”وجد و وجدان“ تعبیر شده است. سپس در گام پسین، به مشاهده قدرت نایل آید و آنگاه خود متصف به قدرت گردد و پس از تمامی این مراحل، به جایگاه تکوین، اشاره به کن فیکون ،می رسد.
✅بر پایه تعالیم نجمالدین، ”سیار“ به مقامی می رسد که به او گوید بایست، نه گفتن به حرف و صوت که از طریق وصل و فصل؛ وصل سیار به کنار عزت وحدانی و انفصال او از احکام بشری است و این امری است که بشر را طاقت آن نیست، بلکه زبان نیز تاب وصف آن را ندارد. پس دریابد آنچه را که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب بشری خطور نکرده است..
✅نجمالدین در بخشی از گفتار خود، به مراتب عرفان اشاره کرده و آن را دارای سه مرتبه دانسته است؛ آنجا که می گوید عرفان دارای سه درجه است:
عرفان عامه، عرفان خاصه و عرفان خاصة الخاصه
عرفان عامه عبارت از استدلال به آیات ظاهری است و عرفان خاصه، استدلال به آیات ظاهری و آیات باطنی در غیب و آن عرفان ایمان و ایقان است. اما عرفان خاصة الخاصه، عبارت است از استدلال به نصب کننده آیات بر آیات و آن عرفان اتقان است، پس هر چیز با او شناخته میشود، نه آنکه او با چیزی شناخته گردد. ( فوائح الجمال، ۱۹۵).
✅نجمالدین این مراتب را در موضعی دیگر چنین تبیین کرده است که سیار جز پروردگارش را مشاهده نمیکند. او در آغاز سبب را میبیند و پس مسبِّب را، آنگاه زمانی فرامیرسد که سبب و مسبب را با یکدیگر مشاهده میکند و سپس به مرتبهای میرسد که باقی را اختیار میکند و فانی را وامیگذارد، پس جز مسبِّب را نمیبیند و این معنای سخن برخی از مشایخ است که ”خدای را پس از هر چیز دیدم، سپس او را با هر چیز رؤیت کردم و در مرحلهای پسین، او را پیش از هر چیز دیدم“
✅نجمالدین معرفت حقیقی را همراه با وقوف میبیند و آن کس را که در حال سیر و پویش باشد، معرفتش را با گونهای از تحیر همراه میشمارد. بر این پایه است که در دیدگاه او عارف، واقف است و آن متحیر است که سیر میکند؛ بلکه عارف مطلق خداست و جز او همه متعارف اند (فوائح الجمال، ۱۷۹)، یعنی سعی در معرفت دارند. وی سپس سخن را چنین پی میگیرد که برای انسان، پویش معرفت امری پایان ناپذیر است و مقامات عرفان، هرچه باشد فرای آن نیز مقامی هست. او در این باره میگوید مقامی نیست که بدان توان رسید، مگر آنکه فرای آن مقامی والاتر باشد و این میدانی گشاده است که به حد آن نتوان رسید، مگر پس از هلاک و بازگشت به سوی او، و هلاک را نتوان درک کرد، مگر پس از دررسیدن به هولی عظیم و آن بذل روح است، همان گونه که حسینحلاج با گفتار خود ”انا الحق“ چنان کرد.
✅در اصطلاحات نجم الدین، وقوف پس از علم و معرفت، مرتبه ای برتر از دانایی است؛
به همین دلیل است که وی در سخن از التزام به سه امر شریعت وطریقت و حقیقت، نوع دانایی بر شریعت را "علم"، بر طریقت را "معرفت"و بر حقیقت را "وقوف"خوانده است. در مورد اخیر وی تعبیر بصیرت را نیز به کار برده و در وصف پیر صالح چنین آورده که:
چون مرید را در شریعت اشکالی افتد، پیر به علم خویش بیان کند. و چون در طریقت واقعهای روی نماید به معرفت روشن کند، و چون در حقیقت سری پیدا شود، به بصیرت خویش سر آن باز نماید ( آداب الصوفیة، ۲۷).
ادامه دارد...
@pirbipiraye
✅بر پایه آموزههای نجمالدین راه سیر، راهی دراز است و مشکلاتی فراوان در مسیر آن در انتظار رهرو است، اما چنانکه گفته شد، سیر نه غایت کمال برای انسان، که حالتی انتقالی است از غفلت به کمال معرفت. عامه مردم را با تعلیمات عارفی چون نجمالدین کبری کاری نیست و آن کس که در معرفت به مراتب کمال دست یافته نیز از سرچشمه معرفت بهرهمند است و نیازمند آموزشهای سالکانه نیست؛ پس از همین روست که نجمالدین در تعلیم خود، نمودن راه به سیاران را وجهه همت خود نهاده است. سیار در مسیر پویش خود در پی گشودن بصیرت و معرفت به حقایق پس از پشت سر نهادن دریافتهایش میان خواب و بیداری، به مرتبهای نایل خواهد آمد که از آن به ”وجد و وجدان“ تعبیر شده است. سپس در گام پسین، به مشاهده قدرت نایل آید و آنگاه خود متصف به قدرت گردد و پس از تمامی این مراحل، به جایگاه تکوین، اشاره به کن فیکون ،می رسد.
✅بر پایه تعالیم نجمالدین، ”سیار“ به مقامی می رسد که به او گوید بایست، نه گفتن به حرف و صوت که از طریق وصل و فصل؛ وصل سیار به کنار عزت وحدانی و انفصال او از احکام بشری است و این امری است که بشر را طاقت آن نیست، بلکه زبان نیز تاب وصف آن را ندارد. پس دریابد آنچه را که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب بشری خطور نکرده است..
✅نجمالدین در بخشی از گفتار خود، به مراتب عرفان اشاره کرده و آن را دارای سه مرتبه دانسته است؛ آنجا که می گوید عرفان دارای سه درجه است:
عرفان عامه، عرفان خاصه و عرفان خاصة الخاصه
عرفان عامه عبارت از استدلال به آیات ظاهری است و عرفان خاصه، استدلال به آیات ظاهری و آیات باطنی در غیب و آن عرفان ایمان و ایقان است. اما عرفان خاصة الخاصه، عبارت است از استدلال به نصب کننده آیات بر آیات و آن عرفان اتقان است، پس هر چیز با او شناخته میشود، نه آنکه او با چیزی شناخته گردد. ( فوائح الجمال، ۱۹۵).
✅نجمالدین این مراتب را در موضعی دیگر چنین تبیین کرده است که سیار جز پروردگارش را مشاهده نمیکند. او در آغاز سبب را میبیند و پس مسبِّب را، آنگاه زمانی فرامیرسد که سبب و مسبب را با یکدیگر مشاهده میکند و سپس به مرتبهای میرسد که باقی را اختیار میکند و فانی را وامیگذارد، پس جز مسبِّب را نمیبیند و این معنای سخن برخی از مشایخ است که ”خدای را پس از هر چیز دیدم، سپس او را با هر چیز رؤیت کردم و در مرحلهای پسین، او را پیش از هر چیز دیدم“
✅نجمالدین معرفت حقیقی را همراه با وقوف میبیند و آن کس را که در حال سیر و پویش باشد، معرفتش را با گونهای از تحیر همراه میشمارد. بر این پایه است که در دیدگاه او عارف، واقف است و آن متحیر است که سیر میکند؛ بلکه عارف مطلق خداست و جز او همه متعارف اند (فوائح الجمال، ۱۷۹)، یعنی سعی در معرفت دارند. وی سپس سخن را چنین پی میگیرد که برای انسان، پویش معرفت امری پایان ناپذیر است و مقامات عرفان، هرچه باشد فرای آن نیز مقامی هست. او در این باره میگوید مقامی نیست که بدان توان رسید، مگر آنکه فرای آن مقامی والاتر باشد و این میدانی گشاده است که به حد آن نتوان رسید، مگر پس از هلاک و بازگشت به سوی او، و هلاک را نتوان درک کرد، مگر پس از دررسیدن به هولی عظیم و آن بذل روح است، همان گونه که حسینحلاج با گفتار خود ”انا الحق“ چنان کرد.
✅در اصطلاحات نجم الدین، وقوف پس از علم و معرفت، مرتبه ای برتر از دانایی است؛
به همین دلیل است که وی در سخن از التزام به سه امر شریعت وطریقت و حقیقت، نوع دانایی بر شریعت را "علم"، بر طریقت را "معرفت"و بر حقیقت را "وقوف"خوانده است. در مورد اخیر وی تعبیر بصیرت را نیز به کار برده و در وصف پیر صالح چنین آورده که:
چون مرید را در شریعت اشکالی افتد، پیر به علم خویش بیان کند. و چون در طریقت واقعهای روی نماید به معرفت روشن کند، و چون در حقیقت سری پیدا شود، به بصیرت خویش سر آن باز نماید ( آداب الصوفیة، ۲۷).
ادامه دارد...
@pirbipiraye