#من_و_زندگی 🐽🐾
#پارت_15🌻✨
از زبان بیتا**
یه هفته ای گذشته بود که اریا نبود......
لعو نگران و دپ بود....
دستمو گذاشتن رو شونه لعو*
💕من میدونم کار کیه
☕️کیه؟؟
💕احتمال خیلی زیاد الجی
☕️چی؟ چه ربطی داره:|
💕اون چند وقته که با الکس میگرده پس احتمالات رو باید در نظر بگیریم:|~✨
خیلی پوکر نگام کرد
واقعانم خودم خندم گرفت از این ماجرا:|😹😹✨
بعد از زنگ تفریح دیدم دعواعه*0*
دویدم سمتشون
......
چی میدیدم؟؟؟
اکا با الکس داره دعوا میکنه=/
💕هی هی ارووووم چیشده؟؟؟
🔥این زنیکه میمون .....
🥀درست صحبت کن که یوخت بچت یتیم نشه.....
لبمو گاز گرفتم
از شانس گوهم خانم مدیرشنید==____=
🐾بچه؟؟؟ اکا تو مگه ازدواج کردی؟؟
اکا سرشو پایین انداخت و گفت🔥بله خانوم.....ازدواج کردم
🐾به سلامتی کی هست؟؟؟
شرمش اومد اکا بگه من گفتم....
💕من زن اکام .......و الان نینی تو دلمه۰-۰
با چهره خیلی عصبانی
سمتم اومد و سیلی محکم زد که صورتم از درد جمع شد:-:
🐾دختره ی چشم سفید
دستمو گرفت و کشون کشون برد دفتر=/
پرونده رو زد زیر بغلم و هولم داد
🐾دیگه اینجا نبینمت
💕خانوم اجازه بدین من توضیح بدم قذیه اون طوری که شما فکر میکنید نییست
بی توجه بهم رفت حیاط
کنترلمو از دست دادن*
داد زدن*
💕برا اکا مشکل نیست بچه دار شده ولی برا من مشکله؟؟؟
اکا هم پروندشو میگیره میره به سلامت
از مدرسه پرتم کردن بیرون....
اشکام یکی پس از دیگری روی گونم جا خوش کرد.....
همه این بدبختی ها زیر سر الکساندرا عههه:---:
اکا هم پرت کردن بیرون:/
~💞 #me_and_life
~🦕 #part_15
#ʙɪᴛᴀ 🍪🥀
#پارت_15🌻✨
از زبان بیتا**
یه هفته ای گذشته بود که اریا نبود......
لعو نگران و دپ بود....
دستمو گذاشتن رو شونه لعو*
💕من میدونم کار کیه
☕️کیه؟؟
💕احتمال خیلی زیاد الجی
☕️چی؟ چه ربطی داره:|
💕اون چند وقته که با الکس میگرده پس احتمالات رو باید در نظر بگیریم:|~✨
خیلی پوکر نگام کرد
واقعانم خودم خندم گرفت از این ماجرا:|😹😹✨
بعد از زنگ تفریح دیدم دعواعه*0*
دویدم سمتشون
......
چی میدیدم؟؟؟
اکا با الکس داره دعوا میکنه=/
💕هی هی ارووووم چیشده؟؟؟
🔥این زنیکه میمون .....
🥀درست صحبت کن که یوخت بچت یتیم نشه.....
لبمو گاز گرفتم
از شانس گوهم خانم مدیرشنید==____=
🐾بچه؟؟؟ اکا تو مگه ازدواج کردی؟؟
اکا سرشو پایین انداخت و گفت🔥بله خانوم.....ازدواج کردم
🐾به سلامتی کی هست؟؟؟
شرمش اومد اکا بگه من گفتم....
💕من زن اکام .......و الان نینی تو دلمه۰-۰
با چهره خیلی عصبانی
سمتم اومد و سیلی محکم زد که صورتم از درد جمع شد:-:
🐾دختره ی چشم سفید
دستمو گرفت و کشون کشون برد دفتر=/
پرونده رو زد زیر بغلم و هولم داد
🐾دیگه اینجا نبینمت
💕خانوم اجازه بدین من توضیح بدم قذیه اون طوری که شما فکر میکنید نییست
بی توجه بهم رفت حیاط
کنترلمو از دست دادن*
داد زدن*
💕برا اکا مشکل نیست بچه دار شده ولی برا من مشکله؟؟؟
اکا هم پروندشو میگیره میره به سلامت
از مدرسه پرتم کردن بیرون....
اشکام یکی پس از دیگری روی گونم جا خوش کرد.....
همه این بدبختی ها زیر سر الکساندرا عههه:---:
اکا هم پرت کردن بیرون:/
~💞 #me_and_life
~🦕 #part_15
#ʙɪᴛᴀ 🍪🥀