Репост из: خطنوشتهها | پویاجمشیدی
اولین باری که دیدمش، دقیقا مطمئن نبودم که دوستش دارم. اولین باری که دلم خواست کسی رو بغل کنم، فهمیدم عاشقش شدم.
گاهی وقتا زندگی خلاصه میشه بین سلام اول و خداحافظی آخر.
به خودم که اومدم، هنوزم هر بیست و چهار ساعت میشد یه شبانه روز.
هنوزم هفته، هفت روز داشت و به هر دوازده ماه میگفتند یه سال.
به خودم که اومدم، دیگه خودم نبودم.
بعد از اون انگار، روزا کوتاهتر شده بود و دلِ آسمون بیشتر میگرفت.
بعد از اون چاه تنهاییم عمیقتر شده بود و هر شب بارون میومد.
انگار فقط اومده بود که بفهمم، روزای بعد از اون، اسمش «زندگی» نیست.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگیهای_احمقانه
#خطنوشتهها @pouyajamshidi💠
گاهی وقتا زندگی خلاصه میشه بین سلام اول و خداحافظی آخر.
به خودم که اومدم، هنوزم هر بیست و چهار ساعت میشد یه شبانه روز.
هنوزم هفته، هفت روز داشت و به هر دوازده ماه میگفتند یه سال.
به خودم که اومدم، دیگه خودم نبودم.
بعد از اون انگار، روزا کوتاهتر شده بود و دلِ آسمون بیشتر میگرفت.
بعد از اون چاه تنهاییم عمیقتر شده بود و هر شب بارون میومد.
انگار فقط اومده بود که بفهمم، روزای بعد از اون، اسمش «زندگی» نیست.
#پویا_جمشیدی
#دلتنگیهای_احمقانه
#خطنوشتهها @pouyajamshidi💠