توقبلاهیچوقت کسی رونبوسیده بودی پس تصمیم گرفتی با یه نفربوسه روتمرین کنی.
"چراکه نه؟لطفاااا!"
داشتی به دوست صمیمی برادرت التماس میکردی.
"نه من نمیتونم ببوسمت.اگه برادرت ماروببینه چی؟"
بعدازالتماس های مکررت اون بالاخره راضی شدتوروببوسه.لب هاش روبازکردتاببوست امادوباره بستش.
درحالیکه بهش نزدیکترمیشدی گفتی:"توازکجامیدونی؟شایداون هیچوقت نبینمون؟"
دوباره سرتون روبه سمت همدیگه بردیدامااون بازهم سرش روعقب کشید.
باحرص گفتی:"باشه اصلاازیه پسردیگه کمک میخوام."
به سمت یه پسردیگه رفتی وهمینکه خواستی به شونش دست بزنی،دوست برادرت کمرت روگرفت وتوروبه سمت خودش چرخوندوبه خودش چسبوندت وعمیق بوسیدت.
درحالیکه نفس نفس میزدگفت:"توکاری میکنی که دیوونه بشم ونتونم خودم روکنترل کنم."
عاشقانه
@avart138