𝑷𝒖𝒓𝒑𝒍𝒆 𝒉𝒆𝒅𝒈𝒆𝒉𝒐𝒈🦔💜


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


برای پیداکردن دوستای هم نظر....🫂💜
برای مهاجرت....🇮🇹
دانشجوی میکروبیولوژی🦠🧫🔬
-ISTJ
https://t.me/Purplehedghogbot

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


خیلی خوشحالم ازینکه بهاره(کسی که تازه توبلوک باهاش دوست شدم)بروجردیه ومیتونم باهاش برم خونه ودیگه تنهانرم🥹♥️


توبابهترین دوستت توی اتاق خواهرمردش نشسته بودید.اون خرس خواهرش روبغل کردوقطره اشکی ازچشمش سرازیرشدوباصدای گرفته ای گفت:"دلم براش تنگ شده.حتی نمیتونم تصورکنم موقعی که باچاقوبهش ضربه زدن چه دردی روتحمل کرده."
رنگ صورت دوستت پریدوسرجاش خشکش زد.
آروم به سمتت برگشت وبه چشمهات خیره شد.
"اوناهیچوقت نگفتن که خواهرم چطوری مرد."
بعدازچندلحظه،نیشخندی روی صورتت اومد.
معمایی


@me_melodyam


نیمه های شب بود و همه خواب بودن.هوابارونی بود و باعث شده بودکل جنگل مه آلودبشه.دراصل الان بهترین زمان برای شکاربود.
ازخونه خارج شدم.موهام رو آزادانه بازگذاشتم وشروع کردم به دویدن وتبدیل شدم.
خیلی عجیب بوداماانگارامشب هیچکس توی جنگل نبود!
+یعنی چی چخبره!؟
یه لحظه بافکرکردن به چیزی خون تو رگام یخ بست و اومدم فرارکنم که صدایی خش دار و دورگه ای از پشت سرم اومد:"گرگ کوچولودلش بازی خواسته که اومده توقلمروی آلفای بزرگ؟"
فانتزی


@Greendrreaam


توبه پارتی ای دعوت شده بودی که فقط خودت قصدداشتی بری وهیچکدوم ازدوستات،همراهت نیومدن.واردپارتی که شدی سعی کردی به تنهابودنت توجه نکنی وبه جاش باخوردن یه نوشیدنی سرحال بشی.مشغول وررفتن بالیوانت بودی که یکی ازهمون پسرایی که موقع ورودبه اینجادیده بودی،به سمتت اومد.
نفس عمیقی کشیدی وچیزی که ذهنتودرگیرکرده بودروپرسیدی:"چراهمه کسایی که اینجان انگارخوناشامن؟من این وسط مثل دلقک شدم."
پسره پوزخندی به صورتت زدوکمی به سمتت خم شد.
وقتی صداشوشنیدی،تازه فهمیدی چه غلطی کردی وبایدبه حرف دوستات گوش میدادی...
- :"شایدچون توتنهاانسان این جمعی!"
فانتزی


@metalashgar


تو و بهترین دوستت توی سالن نشسته بودیدواخبار رونگاه میکردید.یه قاتل سریالی توشهربودوبنظرمیرسیدکه اون اول قربانیش روشکنجه میکنه وبعداون رومیکشه.۱۶تاجسدتاالان پیداشده بود.
دوستت گفت:"اوناهنوزقاتل روپیدانکردن؟"
گفتی:"اوهوم.اونابایدتاالان اون دوتاروپیدامیکردن."
هردوشروع به خندیدن کردیدوبه سمت زیرزمین خونتون که پرازجسدبودرفتید.
جنایی


@daethinparadisee


تویک روانپزشک هستی.روبروی قاتلی که بهت گفته شده بودمعاینش کنی نشسته بودی.وقتی داشت صحبت میکرد،مخفیانه عکس یه پسرکوچولوی ناز رو توی گوشیت نگاه میکردی.
قاتل پرسید:"به چی نگاه میکنی؟"
عکس پسرکوچولو رو نشونش دادی.
قاتل لبخندی زدوگفت:"توی این عکس هفت سالم بود.من کل اعضای خانوادموبعدازگرفتن این عکس کشتم."
درجواب گفتی:"میدونم منم دقیقاهم سن توبودم."
قاتل باچشمهای شوکه وهیجان زده بهت خیره شد.
باشوخی پرسید:"میخوای منوازینجافراری بدی؟"
اون نمیدونست،که دلیل اصلی که از اول این شغل روانتخاب کردی همین بوده.
جنایی


@AcuteQuiet


تویک روانپزشک دریک بیمارستان روانی هستی.رئیس بخش تیمارستان یه آدم زورگو و قلدربود.اون همیشه توروتحقیرمیکرد،بدترین لقب هاروبهت نسبت میداد،سرت دادمیزدومجبورت میکردکارهای غیرضروری انجام بدی.
حتی یکبارجلوی یکی ازبیمارهاجوری سرت دادزدکه به گریه افتادی؛اماچون قدرتی درمقابلش نداشتی مجبوربودی سکوت کنی وبیخیالش بشی.
چندهفته بعد،مثل همیشه رفتی سرکاروجلوی آسانسورایستاده بودی تابه دفترت برسی.
هرچقدرایستادی آسانسوربه طبقه ای که توداخلش بودی نرسید.این خیلی غیرطبیعی بودچون هیچوقت انقدرطول نمیکشید.
وقتی تصمیم گرفتی به سمت پله هابری،آسانسوررسیدودرهاش بازشد.وقتی نگاهت به داخل اتاقک آساسورافتاد،پنیک کردی وشوکه شدی وبه منظره روبروت خیره شدی.
یکی ازبیمارهات کناربدن غرق درخون رئیست ایستاده بودویک چاقوی خونی توی دستش داشت.خون روی تمام دیواره های اتاقک ریخته شده بود.
به آرومی سمتت قدم برداشت وبه سمتت خم شدوزیرگوشت گفت:"فکرکردی یادم رفته که چطوری جلوی من سرتودادزد!؟"
ترسناک


@Haale_dell


میخوام عمیق باشه.
مرد روبروت لبخندی زدوگفت:"مطمئنی؟"
دادزدی:"نشنیدی چی گفتم؟عمیق."
قاتلی که استخدام کرده بودی به همسرمردت که روی زمین افتاده بودنگاه کردوبازمزمه گفت:"شنیدی رفیق؟همسرت میخوادمن خیلی عمیق دفنت کنم."
بابی حوصلگی گفتی:"فقط زودترانجامش بده."
به سمت پله هارفتی تابری بالاودوش بگیری اماوقتی به عقب نگاه کردی متوجه شدی که قاتل داره دیدت میزنه.
سرجات ایستادی وگفتی:"هی تو الان داری منودیدمیزنی؟"
باشوخی گفت:"کی قراره جلوم روبگیره؟"
به همسرمردت نگاه کردوبهش اشاره کرد:"این احمق؟"
جنایی


@cominginlove


توقبلاهیچوقت کسی رونبوسیده بودی پس تصمیم گرفتی با یه نفربوسه روتمرین کنی.
"چراکه نه؟لطفاااا!"
داشتی به دوست صمیمی برادرت التماس میکردی.
"نه من نمیتونم ببوسمت.اگه برادرت ماروببینه چی؟"
بعدازالتماس های مکررت اون بالاخره راضی شدتوروببوسه.لب هاش روبازکردتاببوست امادوباره بستش.
درحالیکه بهش نزدیکترمیشدی گفتی:"توازکجامیدونی؟شایداون هیچوقت نبینمون؟"
دوباره سرتون روبه سمت همدیگه بردیدامااون بازهم سرش روعقب کشید.
باحرص گفتی:"باشه اصلاازیه پسردیگه کمک میخوام."
به سمت یه پسردیگه رفتی وهمینکه خواستی به شونش دست بزنی،دوست برادرت کمرت روگرفت وتوروبه سمت خودش چرخوندوبه خودش چسبوندت وعمیق بوسیدت.
درحالیکه نفس نفس میزدگفت:"توکاری میکنی که دیوونه بشم ونتونم خودم روکنترل کنم."
عاشقانه


@avart138


جلوی افسری که پشت میزکلانتری ایستاده بود،نشسته بودی.
باحرص پرسیدی:"برای چی منوآوردیداینجا؟مشکل چیه؟"
افسرگفت:"ماچیزخیلی مهمی داریم که بایدبهت نشون بدیم."
گفتی:"خب میشه زودانجامش بدید؟بچه هام توی خونه تنهان بایدسریع برم وبهشون غذابدم."
افسرباناراحتی نگاهت کردوباکلافگی دستش رو روی صورتش کشید:"مشکلمون همینه."
اخم کردی وگفتی:"مشکل چیه؟"
دستهاش روازصورتش برداشت وگوشیش رو روی میزگذاشت و ویدیوی۳۰ثانیه ای ازتوکه داشتی بچه هات روازقبربیرون میاوردی و باخودت میبردی روبهت نشون داد.
افسرباناراحتی دستش رو روی شونت گذاشت وگفت:"میدونم دلت براشون تنگ شده،ولی...اونامردن."
معمایی


@Regulus_daily


تو بارئیست یه رابطه پنهانی داری؛اون یه مردمعروف وثروتمنده پس مهمه که اعتبارش حفظ بشه!
امااون اصرار داره که امشب باهاش به پارتی بره.
"نه توخوب میدونی که من ممکنه باعث شم کل حرفه واعتبارت خراب شه...اگراونابفهمن تو بامنشیت رابطه داری..."
اجازه نمیده جمله ات روکامل کنی ومیگه:"اگرکل حرفه ام میخوادخراب بشه بزاربشه...تنهاچیزی که برام مهمه اینه که همه بدونن تومال منی...!"
عاشقانه


@henaraass


"اگه یه ماشین زمان داشتی،باهاش میرفتی گذشته یاآینده!؟"
ازسوال عجیب ویکهوییت کمی جاخورداماخندید؛دستاشو دور ماگش حلقه کرد،نگاهت کردوگفت:"هیچکدوم!"
ابرویی بالاانداختی و با اعتراض گفتی:"خب بگودیگه..یکیشوانتخاب کن!"
لبخندی زدوگفت:"اگه ماشین زمان داشتم،نه به گذشته میرفتم و نه به آینده!"
بهش خیره شدی وگفتی:"پس کجامیرفتی!؟"
نفس عمیقی کشیدوگفت:"زمان روهمینجامتوقف میکردم و تا ابد به بهونه شمردن ستاره های توی کهکشان چشمات،همینجاکنارت میموندم!"
عاشقانه


@dC8sZJtvhAA0Yzc8


فورکنین و تاس بندازین تا سناریو تقدیمتون کنم🫶🏻

۱-عاشقانه

۲-جنایی

۳-معمایی

۴-فانتزی

۵-ترسناک

۶-خودتون انتخاب کنید


لطفا اول جوین بدید♥️🫂


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
صدای بارون🫠⛈️🩵
*ویومون توی خوابگاه رو واقعادوست دارم🥹🫶🏻


Репост из: 𝒑𝒖𝒓𝒑𝒆𝒍 𝒘𝒐𝒓𝐥𝒅シ︎
- وقتی که لحظات جادویی زندگیم ناپدید میشن و سختی ها باعث میشن که بخوام تسلیم بشم، فقط یه فکر از ذهنم میگذره و اون اینه که " آره کلی بدبختی رو تجربه کردم، ولی هنوزم تورو دارم " .
#QueenofTears




وآهنگ قشنگی که فرستادوقلبم بسیار اکلیلی شد🫠💖


بخداکه خیلی دوستون دارم🫠♥️🫂




Репост из: Talk to shabnam🦔💜
میدونم روزا داره برات سخت میگذره و خوابگاه بعضی اوقات طاقت فرساست ولی تو دختر قوی‌ای هستی
اینو حفظ کن و پیش برو 💗

Показано 20 последних публикаций.

198

подписчиков
Статистика канала