از وقتی که محسن عکس چهار نفرهمان را فرستاده توی گروه؛ مدام میروم نگاهش میکنم.روی تکتک چهرهها زوم میشوم.بر چهره خندان آدم سمت راستی بیشتر..دقیقتر.دلتنگتر... شاهین نجفی دو ساعتی میشود که یک لنگِ پا توی گوشم ایستاده به خواندن. میگویم یک لنگه پا چون طبق معمول یکی از گوشیهای هندزفریم خراب است. گوش راستم هامون شاهین را میشنود و گوش چپم صدای جاده و بوق و مهستی را.
هر آهنگی برای من یادآور شخصی است. هامونِ شاهین برایم یعنی علی. یعنی همان شبی که فردایش میخواست برود خدمت.یعنی باز کردن هزارباره وبلاگش و خواندن پست خداحافظیش. کسی که اولین بار با خواندن نوشتههایش فکر کردم یک شخص سی ساله صاحب کلماتش است، بعدها پسری شد که نزدیک سربازی رفتنش بود. بعدها علی از سیاهی دور و برش میگفت از نورهای لرزانی که یادش میآوردند، کمی دورتر از جایی که او نگهبانی میدهد زندگی در شهر جاریست. یک وقتهایی از خوبیهای سرهنگش برایم مینوشت همان شبی که دخترش بیمارستان بود علی پکر و دمق وارد اتاقش شده، سرهنگ گفته چه مرگت است پسر؟ علی گفته حال و حوصله ندارم قربان. سرهنگ توپیده بهش که غلط کردی! بعد لب و لوچهاش را کج کرده و ادایش را در اورده و تا علی نخندیده ولش نکرده. علی میگفت این مرد خیلی باحال است. تمام این حرفها با پیام گفته میشد..با این گوشی های کوچکی که تهش یک جای دستت را سوراخ میکرد و سرش جای دیگرش و ناخنت را روی ب میگذاشتی چ تایپ میشد.تمام مدتی که با علی حرف میزدیم هی میرفتم شارژ خطم را چک میکردم،ترسِ تمام شدن شارژ را داشتم،ترسِ نصفه نیمه ماندن حرفهایش. تمام ان ساعتها شاهین نجفی توی گوشم هامونش را میخواند.آنجا که میگفت "بی سرو سامون رفیق بغض و جاده" انگار یک گردان در قلبم تمرین طبل کوچک زیر پای فلان میکردند.بعدها واتساپ آمد، تلگرام آمد. با علی محسن و سمیرا و عسل و سارا و پوپک دور هم جمع شدیم.تک تکشان از بین هزاران آدم مجازی برایم واقعی شدند. اما جای علی توی قلبم همان جور رفیع ماند.. دقیقا همان جایی که بارها توی سیاهی و ظلمات شب از فکر اینکه نکند تفنگ را بگذارد روی شقیقهاش؛ سخت تپیده بود.
به هرحال علی هم مثل من یک خردادی تمام اعیار است. بین دیوانگیها و خریتهایمان مرزی نمیشود پیدا کرد.
درست که خیلی وقت پیشها از هم دور شدیم آنقدر دور که دیگر آباجی گفتنش را نشنیدم و صدای خندههای اگزوزیاش یادم رفت، اما هنوز هم هامونِ شاهین برای من آهنگِ علی است.هنوز همان علیِ خندان سمت راستِ عکس است برایم.
@lotfansaket