هرچقدر بیشتر در مورد رفتار آدمها نسبت به خودمان توضیح بخواهیم، صمیمیت کمتر میشود و رابطه سردتر میشود.
زیاد توضیح خواستن و زیاد سوالکردن و آدمها را مجبور به دفاع از خودشان کردن، یکی از مهمترین علتهای کم رنگ شدن صمیمیت است.
کمی بر روی ظرفیت درونیمان کار کنیم و سعی کنیم رفتارهای شخصیِ آدمها را تحمل کنیم.
صحبت کردن در رابطه برای حل مشکل با مدام توضیح خواستن و ایراد گرفتن فرق دارد. صحبت کردن برای حل مشکل در مورد تعارضات و رفتارهایی هست که در رابطه به وجود آمده است و از ویژگیهای شخصیتی فرد نیست. ما نمیتوانیم با مدام توضیح خواستن، شخصیت و ویژگی های فردی را تغییر دهیم.
تو چرا دیر جواب میدهی؟
تو چرا زیاد بامن مهمونی نمیای؟
تو چرا میری تو خودت حرف نمیزنی؟
تو چرا حواست نبود به من؟
تو چرا اینطوری حرف میزنی؟
تو چرا ...
حواسمان باشد، یا سوالهای ما به علت ویژگیهای فردی طرف مقابلمان است یا در راستای ترمیم مشکل؟
اگر در راستای ترمیمِ مشکل است بهتر است شکلِ آن توضیح خواستن و سوالی نباشد.
و اگر مربوط به ویژگیهای فردی طرف است باید از خودمان سوال کنیم که چرا با وجود دیدنِ این ویژگیها، اصرار به تغییر طرف و از همه مهمتر اصرار به ماندن در رابطه داریم؟
اگر زیاد توضیح میخواهیم، باید بدانیم که آدم حساس و پرتوقعی هستیم و این به آن معناست که تحملمان در پذیرش تفاوتها کم است و مانند کودکان دوست داریم آدمها در رابطهها شبیه به آنچه "ما" میخواهیم رفتار کنند. در غیر اینصورت عصبانی میشویم و سعی در کنترل و تغییر رفتارهایشان داریم و این در دراز مدت رابطهی صمیمانه را یا تمام میکند یا تبدیل به رابطهی برده و حاکم میکند.
وارد رابطهشدن و ماندن در یک رابطهی صمیمانه با هم بسیار متفاوتند. اگر احساس میکنید مدتهاست گفتگوهایتان سوال و جوابی شدهاست و اگر احساس میکند گفتگوها در طرف مقابلتان احساس فشار برای توضیح و توجیه خودش ایجاد میکند، یعنی رابطهتان دچار مشکلی جدی شده است. تا صمیمیت غیر قابل برگشت نشده، از نقش کودکِ پرسشگر و کنترلگر بیرون بیایید و اجازه دهید دوباره پذیرش و مهر به رابطه برگردد.
@rraavvaann
زیاد توضیح خواستن و زیاد سوالکردن و آدمها را مجبور به دفاع از خودشان کردن، یکی از مهمترین علتهای کم رنگ شدن صمیمیت است.
کمی بر روی ظرفیت درونیمان کار کنیم و سعی کنیم رفتارهای شخصیِ آدمها را تحمل کنیم.
صحبت کردن در رابطه برای حل مشکل با مدام توضیح خواستن و ایراد گرفتن فرق دارد. صحبت کردن برای حل مشکل در مورد تعارضات و رفتارهایی هست که در رابطه به وجود آمده است و از ویژگیهای شخصیتی فرد نیست. ما نمیتوانیم با مدام توضیح خواستن، شخصیت و ویژگی های فردی را تغییر دهیم.
تو چرا دیر جواب میدهی؟
تو چرا زیاد بامن مهمونی نمیای؟
تو چرا میری تو خودت حرف نمیزنی؟
تو چرا حواست نبود به من؟
تو چرا اینطوری حرف میزنی؟
تو چرا ...
حواسمان باشد، یا سوالهای ما به علت ویژگیهای فردی طرف مقابلمان است یا در راستای ترمیم مشکل؟
اگر در راستای ترمیمِ مشکل است بهتر است شکلِ آن توضیح خواستن و سوالی نباشد.
و اگر مربوط به ویژگیهای فردی طرف است باید از خودمان سوال کنیم که چرا با وجود دیدنِ این ویژگیها، اصرار به تغییر طرف و از همه مهمتر اصرار به ماندن در رابطه داریم؟
اگر زیاد توضیح میخواهیم، باید بدانیم که آدم حساس و پرتوقعی هستیم و این به آن معناست که تحملمان در پذیرش تفاوتها کم است و مانند کودکان دوست داریم آدمها در رابطهها شبیه به آنچه "ما" میخواهیم رفتار کنند. در غیر اینصورت عصبانی میشویم و سعی در کنترل و تغییر رفتارهایشان داریم و این در دراز مدت رابطهی صمیمانه را یا تمام میکند یا تبدیل به رابطهی برده و حاکم میکند.
وارد رابطهشدن و ماندن در یک رابطهی صمیمانه با هم بسیار متفاوتند. اگر احساس میکنید مدتهاست گفتگوهایتان سوال و جوابی شدهاست و اگر احساس میکند گفتگوها در طرف مقابلتان احساس فشار برای توضیح و توجیه خودش ایجاد میکند، یعنی رابطهتان دچار مشکلی جدی شده است. تا صمیمیت غیر قابل برگشت نشده، از نقش کودکِ پرسشگر و کنترلگر بیرون بیایید و اجازه دهید دوباره پذیرش و مهر به رابطه برگردد.
@rraavvaann