کاش میتوانستم پرستویی باشم در کرانه ای دور، که بال های خسته اش را به امید زندگی ای بهتر باز نگه میدارد، دور میشود و دور میشود از وطن خویش زیرا میداند در نهایت، قلبش را آن جا گذاشته، اما این پرواز اورا کندتر نمیکند و چشم هایش را خیس نمیکند، چون هرکجا هم برود، دیگر قلبش برای خودش نیست، پس چه فرقی میکند فرسنگ ها دورتر یا در برکه کناری؟
آه پرستو، چه کسی بال های خسته ات را بعد از سفر نوازش میکند؟ چه کسی صورتت را به بوسه میکشد و با تو قول و قرار میگذارد، چه کسی، شب ها از دوری ات ناله میکند و چه کسی تورا هرشب در کنار خود میبیند
-ریون
آه پرستو، چه کسی بال های خسته ات را بعد از سفر نوازش میکند؟ چه کسی صورتت را به بوسه میکشد و با تو قول و قرار میگذارد، چه کسی، شب ها از دوری ات ناله میکند و چه کسی تورا هرشب در کنار خود میبیند
-ریون