زخمی ام با چشم های خیس و خونبار آمدم
با غمی در سینه ام از جنسِ بسیار آمدم
عشق آمد مهربانی کرد در حقِّ دلم
من بدون وقت قبلی پیش دلدار آمدم
مات ومبهوتم شبیه روزه های در سکوت
از سحرگاهان به سوی شهر افطار آمدم
هیچ کس همراهِ این تنهاییِ ممتد نشد
یکّه و تنها پیِ دیدارِ آن یار آمدم
دل محیطِ حسرت و داغی که می سوزد مرا
مثل هیزم در دل آتش گرفتار آمدم
کنج عُزلت جای دنجی شد برای خلوتم
با دو بال آرزو از پُشتِ دیوار آمدم
آمدم شاید مرا باور کند تردیدِ او
با پریشان حالیِ این قلبِ تبدار آمدم
خوب میدانم کجای قصه را کج رفته ام
باز هم با کوله باری پر ز اقرار آمدم
لشکری از میلِ نفسانی به دستم کُشته شد
قاتلی هستم که از این کُشتُ کُشتار آمدم
#محمد_حسن_جنتی،،،
⊱✾☕️☕️✾⊰
با غمی در سینه ام از جنسِ بسیار آمدم
عشق آمد مهربانی کرد در حقِّ دلم
من بدون وقت قبلی پیش دلدار آمدم
مات ومبهوتم شبیه روزه های در سکوت
از سحرگاهان به سوی شهر افطار آمدم
هیچ کس همراهِ این تنهاییِ ممتد نشد
یکّه و تنها پیِ دیدارِ آن یار آمدم
دل محیطِ حسرت و داغی که می سوزد مرا
مثل هیزم در دل آتش گرفتار آمدم
کنج عُزلت جای دنجی شد برای خلوتم
با دو بال آرزو از پُشتِ دیوار آمدم
آمدم شاید مرا باور کند تردیدِ او
با پریشان حالیِ این قلبِ تبدار آمدم
خوب میدانم کجای قصه را کج رفته ام
باز هم با کوله باری پر ز اقرار آمدم
لشکری از میلِ نفسانی به دستم کُشته شد
قاتلی هستم که از این کُشتُ کُشتار آمدم
#محمد_حسن_جنتی،،،
⊱✾☕️☕️✾⊰