یک قصه واقعی ‼️
من و سحر
من یک دوست داشتم اسمش سحر بود ، خیلی دختر شادی بود تا اینکه ازدواج کرد ، کم کم عوض شد بیچاره شوهرش از خودش سر بود و همه این را تو روش هم میگفتند . خیلی غصه میخورد بعد از زایمان هم که یک کم بیشتر به هم ریخته بود و بیشتر غصه میخورد ...
بلاخره منم ازدواج کردم و چند ماهی ازش بیخبر بودم تا اینکه اتفاقی شوهرش را تو خیابان با یک خانم جوان دیدم وای وای دنیا رو سرم خراب شد مشغول نفرین کردن شوهرش بودم و کلی واسه سحر ناراحت بودم که دیدم شوهرش منو به خانمه نشان داد و ان هم بدو امد طرفم، خلاصه اماده بودم یک چک بزنمش که عینک افتابیش را برداشت دیدم خود سحره 😳😳
خودش بود ولی انگار چهار پنج سالی جوان شده بود صورتش صاف ، شاداب اصلا ان سحر نبود گفتم چی شد جراحی کردی ، گفت نه بابا تصمیم گرفتم یک کم به خودم برسم و مراقب خودم باشم ، من که راضی نشدم ولی بالاخره شب بهم پیام داد و گفت تو یک کانال اوریفلیم عضو شده و کرمهای مراقبتی براش از خارج میاد، با کلی لوازم که چون اصل هست ، تاثیرش زیاده، من که اول باور نکردم تا این که رفتم خونش و خودم دیدم مثل پرنسس های هالیوود به خودش میرسه ان هم با چه قیمتی باورت نمیشه ،
حالا منم یک اوریفلیمی شادم اینم امیدوارم همه مثل سحر زندگیتون شاد باشه، لینک کانال را میگذارم براتون ببینید تا باور کنید
https://t.me/joinchat/AAAAAFLqBmEzN4tLfPW3Mw