SANDMAN


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Everything starts with a dream♧
Here Sandman gives you a dream darling♡
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1043825-8wNyOF8

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
Are we too young for this?


Good night dears♡


Winter&Fall


I love you my future love♡


Репост из: Неизвестно
مادر #آرمیتا_عباسی الآن اومد کتابفروشی و دوره‌ی پنج جلدی دونده‌ی هزارتو رو گرفت. وقتی گفت برای دخترم آرمیتا می‌خوام، حیرت‌زده شدم. بی‌اختیار اشک مادر در اومد. گفت فردا قرار ملاقات دادن بالاخره؛ تنها سرگرمیش اونجا کتاب خوندنه، مشتری خودتون بود و زیاد میومد نشر چشمه کتاب می‌خرید. گفت برای هشت بهمن براش دادگاه بریدن. بی‌اختیار پرسیدم چه‌کاری از طرف ما نیازه؟ گفت فقط هشتگ و اطلاع‌رسانی و خود آرمیتا تو تماس تلفنی گفت: مامان نذار هشتگ‌ها کم بشه.
لطفاً تا می‌تونید صدای #آرمیتا_عباسی باشید. نمی‌دونید چه لحظات غم‌انگیزی بود، گفتگو با مادر. اما خودش گفت امیدمونو از دست ندادیم جفتمون.
هشتگ یادتون نره.


00:00




مرد داریم‌تا مرد
یکی سر کار
یکی سر بار
آهای خبردار
یکی سر دار






غمت چـو کوهیست به شانه من!
ولی تو بـی‌غـم از غم شبانه من!
چـو نشـنـوی فغان عاشقانه من!
خـدا تورا از من نگیرد، ندیدم از تو گرچه خیری!
به یاد عمر رفته گریم کنون که شمع بزم غیری!
بهار من گذشته شاید!


راستش اصلا برام اهمیتی نداره که....
صب کن ببینم میخاستم راجب چی حرف بزنم؟
فک کنم چیز مهمی نبود!


60🎊🎀


Репост из: ~𝐀𝐆𝐀𝐈𝐍~
دریا نهنگ تنهایی
احساسات وسط دریا و اقیانوس هم وجود دارن
مثلا یه نهنگ همیشه تنها بوده که از صداش بارها آهنگ ساخته شده
اون صدا چون میزان هرتزش با بقیه نهنگا متفاوت بوده اونا صداش رو نمیشنیدن و تنها مونده بود
یا مثلا نهنگ ها هم خودکشی میکنن
نهنگ ها هم اشک میریزن و زیر آب کسی نمی‌بینه برای همین اونا سه سطح ساحل میان تا بمیرن و واقعا هم این اتفاق میوفته

منم یه نهنگم یه نهنگ افسرده که کنار ساحل دراز کشیده اشکاشو توی آب جا گذاشته و منتظره بمیره چون هیچ کس نمیفهمتش:)
https://t.me/sandmansad


Репост из: MINT
sandmansad
احساس خطر؛


Репост из: 🧌.
روباه به شازده کوچولو: برای من تو هم مثل هزاران
پسر بچه ی دیگه ای هستی که در این دنیا زندگی می کنن و من هیچ نیازی به تو ندارم.
برای تو هم من مثل هزاران روباه دیگه ی این دنیا هستم.
ولی تو اگر مرا اهلی کنی هردو به هم نیازمند خواهیم شد.
تو برای من در عالم همتا نخواهی داشت و من برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.
شازده کوچولو گفت : کم کم دارد دستگیرم مى شود. یک گلى هست که گمانم مرا اهلى کرده باشد.
https://t.me/sandmansad 🫧.




ولی مثلا زمستون اگه برف نیاد چه قشنگی میتونه داشته باشه؟
یه فصل خشک و سرد بدون هیچ برگی که خفس
صبحهاش با بدبختی بلند میشی میری مدرسه و هوا خیلی زود تاریک میشه
اگه برف نیاد واقعا قشنگی نداره
زمستون با برفش قشنگه
اینکه صب پاشی ببینی کلی برف اومده چکمه و کاپشن و کلاهتو بپوشی و کلی دنبال دستکش هات بگردی
وقتی داری تو برفا میدویی پات سر بخوره
و در اخر یه ادم برفی درست کنی و باهاش عکس بگیری


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
You're so pretty it hurts
Baby, I'm yours:))♡


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ما در تاریکی میرقصیدیم،چشمانم روی چشمانت.
زل زده بودم به کهکشان بی نهایت چشمات،صدای موسیقی ارام و دلنواز بود،دستانت گرم و ارامشبخش،لبخندت نورانی و صورتت مثل ماه..
اما ناگهان همه چیز ناپدید شد!
دستانم سرد
چشمانم اشکی
لب هایم خشک
و قلبم فرسوده
تو توهمی بیش نیستی
سرابی بینهایت در بیابان قلبم :)


دخترک بدو بدو توی ساحل میدوید و صدف های کوچک و بزرگ را درون جعبه حکاکی شده درون دستش میریخت
ناگهان صدفی بزرگ پیدا کرد
صدف تقریبا اندازه کف دستش بود
رویش برامدگی و نقش و نگار هایی زیبا داشت
پیرمردی که لباسی سفید بر تن داشت و پاچه شلوارش را تا کرده بود سمت دخترک آمد
_میدونی صدفا جادویین؟
دختر با چشمایی گرد به پیرمرد خیره شد
+جادویی؟
پیرمرد سر تکان داد
نزدیک دختر شد و سعی کرد صدف را از دست او بگیرد
اما دخترک ترسید و صدف را محکم تر در دست خود نگه داشت
_نترس...میخام جادوشونو نشونت بدمم....قول میدم بهت پسش میدم
دختر ارام صدف را در دست چروک پیرمرد رها کرد
پیرمرد صدف را کنار گوش دخترک قرار داد
_چشماتو ببند،به ارزو هات فک کن.....میشنوی صدای دریارو؟هروقت هر ارزویی داشتی کافیه چشماتو ببندی و به صدای صدف گوش کنی
دختر غرق در تفکر شد
+همه صدف ها صدا میدن؟
_نه...فقط اون بزرگاش..
+الان برم خونه اتاقم صورتی شده؟
_شاید....
____
15سال بعد"
زن جوان روی شن های نرم ساحل نشسته بود و به دریا خیره شده بود
صدف نزدیک گوش هایش برد و چشمانش را بست
+کاش حرف تو درست بود پیرمرد......کاش به همین راحتی ارزو ها براورده میشد.....کاش اون روز که برگشتم خونه اتاقم صورتی شده بود،کاش وقتی ارزو کردم یه اسب تک شاخ داشته باشم براورده میشد....و ای کاش این صدف جادویی بود
قطره اشکی از گوشه چشمام ریخت و با پشت دست پاکش کرد
صدف رو بوسید و محکم به سمت دریا پرتش کرد
+امیدوارم دفعه بعدی کسی که پیدات میکنه واقعا براش جادویی باشی

Показано 20 последних публикаций.

62

подписчиков
Статистика канала