مازیار زنگ زده میگه خوبی؟
میگم قربونت.
میگه احتمالا با این خبری که میخوام بدم دیگه خوب نیستی. :)))
میگم چیکار کردی؟😭
میگه دیشب همینطوری تو گوشیم داشتم میگشتم چندتا عکس پیدا کردم از خودمون فرستادم برا مامان که بعد ریاکشن مامان رو بفرستم برات تو ذوق کنی!
فرستادم بعد مامان هیچ ریاکشنی نشون نداد. صبح بهش گفنم من برات عکس میفرستم تو نباید هیچی بگی؟
مامان گفت گوشیمو جا گذاشتم خونه نازنین اینا (دخترخاله مازیار)
مازیارم گفت عا خب اوکیه
بعد میگه ظهر مامان زنگ زده با کلی خنده و اینا که عهه؟ عکس خودتون رو فرستاده بودی؟ دیشب همه خونه نازنین اینا بودن گوشی دست ماهور (بچه نازنین) بود عکسارو دیده بعد رفته نشون همه داده که این کیه پیش مازیار 😶
و حالا نکته قشنگتر ماجرا اینجاس که نازنین اینا همسایه روبهرویی مان :)))))
بهش گفتم میشه عکسارو برام بفرستی ببینم چی رو فرستادی؟ 😭🤦🏻♀
گفت عه من رسیدم خونه برم!!
معلومه خیلی خرابکاری کرده 🤦🏻♀
میگم قربونت.
میگه احتمالا با این خبری که میخوام بدم دیگه خوب نیستی. :)))
میگم چیکار کردی؟😭
میگه دیشب همینطوری تو گوشیم داشتم میگشتم چندتا عکس پیدا کردم از خودمون فرستادم برا مامان که بعد ریاکشن مامان رو بفرستم برات تو ذوق کنی!
فرستادم بعد مامان هیچ ریاکشنی نشون نداد. صبح بهش گفنم من برات عکس میفرستم تو نباید هیچی بگی؟
مامان گفت گوشیمو جا گذاشتم خونه نازنین اینا (دخترخاله مازیار)
مازیارم گفت عا خب اوکیه
بعد میگه ظهر مامان زنگ زده با کلی خنده و اینا که عهه؟ عکس خودتون رو فرستاده بودی؟ دیشب همه خونه نازنین اینا بودن گوشی دست ماهور (بچه نازنین) بود عکسارو دیده بعد رفته نشون همه داده که این کیه پیش مازیار 😶
و حالا نکته قشنگتر ماجرا اینجاس که نازنین اینا همسایه روبهرویی مان :)))))
بهش گفتم میشه عکسارو برام بفرستی ببینم چی رو فرستادی؟ 😭🤦🏻♀
گفت عه من رسیدم خونه برم!!
معلومه خیلی خرابکاری کرده 🤦🏻♀