Dreamingْ


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


شایدم هنوز به اون درجه نرسیدم،ولی من ملکه ی تمام ابر ها و رنگین کمان هام!رویاهامو اونجا میبینم!
https://telegram.me/dar2delbot?start=send_jA339zN
باهام حرف بزن??????
@Satitra_sa_ra_bot
اینم یکی دیگه بات پیامرسانی.....

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


اینا که قشنگن🙄🤔😑
یکی به من بگه چرا نفر صدو بیستم لفت داد ممنون میشم😑🤔


یکم با روح و روانتون بازی کنم یکم فحش بخورم🍭🍩🍪🍬🍥🍓












منم هسم😎😎😎😎


Репост из: ??❤?


راستش یه کم ترسیدم.با ترس به صورتش نگاه کردمو یه قدم به عقب برداشتم:خب....حالا که دارم بیشتر فکر میکنم،میبینم فردا بیام بهتره!و خواستم برگردم که محکم گفت:خانوم نیکان فرد!مگه نگفتید شب جایی رو ندارید که بمونید؟
آب دهنمو پر صدا قورت دادم:نه نه!فردا میام سر فرصت باهم گپ میزنیم!
و لبخند زورکی زدم که تقریبا داد زد:میگم بیا تو!
سرجام میخ کوب شدم.با چشمای گرد شده نگاش میکردم که بدون هیچ حرف دیگه رفت تو.زیر لب صلواتی فرستادمو با هزار تا نذر و آیه دنبالش رفتم.تنها امیدم به اون سرایدار بود که میدونست من اومدم پیش این مهندس.آروم درو پشت سرم بستمو با وحشت به خونه ی دربو داغون روبه روم نگا کردم.برگه های پاره شده.میز های برعکسو خورده شیشه های ریز و خطرناک روی زمین!روی مبل وسط اتاق نشستو اشاره کرد روبه روش بشینم.همونطور که حواسم بود،پاهام رو خورده شیشه ها نره،به سمت مبل رفتم.آروم نشستمو به گلدون کج شده ی روی میز روبه روم زل زدم.صداشو صاف کردو محکم گفت:مدارکتون همراهتونه؟
سریع بله ای گفتمو مدارکو از توی کیفم بیرون آوردم.دستش دادمو به قیافه ی جذابش نگاه کردم.خوش قیافه بود ولی سرو وضع نامرتبی داشت،مشغول نگاه کردن به مدارک بود که اخم چند دقیقه پیششو یادم رفتو با نیش باز گفتم :تو پباده رو که داشتم میومدم،یهو از آسمون یچی خورد تو سرم!بعد نگا کردم دیدم یه ساعتِ!از مجتمع شما افتاده بود پایین.لابد یکی پرت کرده،مردم این روزا شعور ندارن،برای تفریح همه کار میکنن!خندیدمو ادامه دادم:ولی حداقل فهمیدم مجتمعی که دنبالشم همینجاست!یهو دیدم با اخم بدی بهم نگاه میکنه. سریع ساکت شدمو سرمو پایین انداختم.اصن یادم نبود یارو اعصاب نداره!همونطوری مشغول بازی با انگشتام بودم که گفت:خانوم نیکان فرد!من امروز وقت ندارم که اجاره نامه بنویسیمو با توجه به عجله ی شما،اجاره نامه رو به فردا موکل میکنیم!فقط میتونید با وضع اینجا کنار بیایدتا من کارگر بفرستم اینجارو تمیز کنن یا نه؟
سریع گفتم:چی؟بله!مشکلی نیس!اصن کارگرم نیاوردید اشکالی نداره خودم اینجارو مرتب میکنم!
بی توجه به حرفم سرشو تکون دادو با دست به وسایل اشاره کرد :امروزم میسپارم بهشون چندتا وسیله ی جدید بخرن بیارن!شیشه رو هم میگم بیان عوض کنن!
با تعجب رد دستشو دنبال کردمو به پنجره ی نیمه شکسته خیره شدم:چییی؟شکسته؟ترسیدم:میگم ببخشیدا،ولی مستاجرای قبلیتون،خیلی خطرناک بودن!
وبه اوضاع خونه اشاره کردم.دوباره به پنجره اشاره کردو با بی تفاوتی گفت:من ساعتو پرت کردم بیرون،شیشه شکست!چشمام گرد شد....
#داستانک
#پارت_چهارم


دلبر های تایپی🌈☁






آخرای تابستون،اونم ساعت یک ظهر،با آچار،روی بوم،اونم تو آفتاب نیمرو کننده ی یزد،کولرو تعمیر نکردید که عاشقی یادتون بره🤦‍♀😑


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#آموزش🍄
#بولت_ژورنال🌼


دوستای جدیدمونم خوش اومدن🙃


ولی بچه ها من واقع توقع این همه جوابو نداشتما😁😁😁😍


Репост из: ?سبزَك?
https://t.me/satitra_sa_ra/1133
زندگي با كسي كه دوستت داره خيلي راحت تر از اينه كه با كسي ازدواج كني كه فقط تو دوسش داري و حست يك طرفس.


Репост из: خـــآنومـ کوچـولو وَ آقــایِ بـــازوُ ?
کسـی که خودکشی کنه بنظـر من اصلاً لیاقت زندگی رو نداره و ارزششو نمیـدونه همون بهتـر بمیره و اینـکه از کجا معلـوم که باهاش ازدواج کردم دو روز دیگـه بخاطـر چیـزای دیگه خودشو نکشت 🤔
من که اصلاً نمیتـونم به همچین آدمی اعتمـاد کنم ♥️
https://t.me/satitra_sa_ra/1133



Показано 20 последних публикаций.

119

подписчиков
Статистика канала