رمان پرطرفدار " معذرت "
#part_9🖤
" شهاب "
علی سینی و روی میز گذاشت و کنارم نشست . قهومو دستم گرفتم و مزه مزه میکردم :
_خب میشنوم
یکم من من کرد از حرکاتش میتونستم تشخیص بدم تردید داره :
+خب واقعیتش میخام ی اهنگ بدم بیرون
قهوه توی گلوم پرید و به سرفه افتادم :
_تو.. اهنگ بخونی؟!!
گلومو صاف کردم و خندیدم :
_داداش ناراحت نشیا ولی صدات درحد دورهمی های کوچیکِ خودمونه
کمی از قهوم و خوردم و به علی که پوکر بهم خیره شده بود نگاه کردم :
_خب حالا چی میخوای بخونی
چشمهاش از ذوق برقی زد :
+ی اهنگه به اسم جنگ ی چندوقتیه دارم روش کار میکنم ی حسی بهم میگه اهنگه میگیره
سری تکون دادم :
_خب ی تیکه از اهنگتو بخون ببینم
نفس عمیقی کشید و چشمهاشُ بست :
+ کاش بشه وقتی که داری ور میری با گوشیت دستت بره رو اسمم
کاش بشه آخر قصه برسم یه جایی که بگم دیدی تونستم
کاش بشه راهت بخوره رد شی از این دور و ورا یه سری بهم بزنی
با اینکه خورد شدم دوست ندارم بشکنی تو میدونی گرده زمین
نذار زندگی برام بیشتر از این سخت بشه یکم به خودت بیا فک کنم وقتشه
از آسمون سنگ بیاد حتی اگه جنگ بشه دله من تو رو میخواد میدونی حقشه
با چشمهای گرد شده نگاهش کردم . حرفی به ذهنم نمیرسید که صداشو توصیف کنه بلعکس تصورم صداش معرکه بود :
_محشر بود علی تو همچین صدایی داشتی و من خبر نداشتم پسر ؟!! صددرصد میگیره حتما بخون
چشمهایی که تا حالا تردید توشون خودنمایی میکرد حالا با این حرفم بازم آرامش بهش برگشته بود .
@shahab_mozafariii
#part_9🖤
" شهاب "
علی سینی و روی میز گذاشت و کنارم نشست . قهومو دستم گرفتم و مزه مزه میکردم :
_خب میشنوم
یکم من من کرد از حرکاتش میتونستم تشخیص بدم تردید داره :
+خب واقعیتش میخام ی اهنگ بدم بیرون
قهوه توی گلوم پرید و به سرفه افتادم :
_تو.. اهنگ بخونی؟!!
گلومو صاف کردم و خندیدم :
_داداش ناراحت نشیا ولی صدات درحد دورهمی های کوچیکِ خودمونه
کمی از قهوم و خوردم و به علی که پوکر بهم خیره شده بود نگاه کردم :
_خب حالا چی میخوای بخونی
چشمهاش از ذوق برقی زد :
+ی اهنگه به اسم جنگ ی چندوقتیه دارم روش کار میکنم ی حسی بهم میگه اهنگه میگیره
سری تکون دادم :
_خب ی تیکه از اهنگتو بخون ببینم
نفس عمیقی کشید و چشمهاشُ بست :
+ کاش بشه وقتی که داری ور میری با گوشیت دستت بره رو اسمم
کاش بشه آخر قصه برسم یه جایی که بگم دیدی تونستم
کاش بشه راهت بخوره رد شی از این دور و ورا یه سری بهم بزنی
با اینکه خورد شدم دوست ندارم بشکنی تو میدونی گرده زمین
نذار زندگی برام بیشتر از این سخت بشه یکم به خودت بیا فک کنم وقتشه
از آسمون سنگ بیاد حتی اگه جنگ بشه دله من تو رو میخواد میدونی حقشه
با چشمهای گرد شده نگاهش کردم . حرفی به ذهنم نمیرسید که صداشو توصیف کنه بلعکس تصورم صداش معرکه بود :
_محشر بود علی تو همچین صدایی داشتی و من خبر نداشتم پسر ؟!! صددرصد میگیره حتما بخون
چشمهایی که تا حالا تردید توشون خودنمایی میکرد حالا با این حرفم بازم آرامش بهش برگشته بود .
@shahab_mozafariii