در وقت مرگ ، روی لبش خنده ای شکفت با خون خود نوشت:
"آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما"
"زد روزگار ، سکه ی عزت به نام ما."
"مادر" چنان عقاب به بالین او رسید
"فرزند" را به سینه ی پر مهر خود فشرد
دستی میان اشک ، به موی پسر کشید
بر روی "خون گرفته ی" او بوسه ای نهاد
در موج اشک گفت:
رویت سپید باد ، "شهادت" مبارکت!
از ما ببر به شهیدان سلام ما
با کشتگان بگو:
با ننگ ظلم ، زیستن ما ، حرام ما.
فرزند پاکزاد
مغرور و سربلند
لبخند زد به مادر و در "آخرین وداع"
با دیدگان سرخ شهادت نگاه کرد
گفتا که: ای عزیزترین تکیه گاه من!
بشنو پیام ما:
ما کشتگان راه خداییم ،غم مدار
پاینده ایم و این بود آخر کلام ما:
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
"ثبت است بر جریده علم دوام ما"
@shahid_arefkayedkhordeh