#سوتی_های_منو_آقامون 🌿*-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
با دوستم میخاستم برم مسافرت بلیط قطار گرفته بودیم قرار شد هر کدوم جداگانه بریم راه آهن خلاصه من زودتر رسیدم راه آهن و دوستم هنوز نیومده بود رفتم تو سالن انتظار اونجا چند تا غرفه بود و هر قسمت یه چیزی میفروختن یکی از غرفه ها کتاب می فروخت رفتم اون قسمت و مشغول نگاه کردن کتابها شدم و هی کتابها رو برمی داشتم ورق میزدم 🤓🤓یهو خانوم فروشنده بهم گفت شمو اهل کتابید؟آقا منم جو گیر گفتم اره 😁اصلا شبا تا کتاب نخونم خوابم نمیبره یهو یه کتاب برداشت گفت اینو خوندی گفتم اره ☺️☺️☺️گفت نویسندش کیه ؟بوووی ننم چی باید میگفتم 😆😆😆گفتم یادم رفته گفت خب در چه مورده ؟بازم موندم چی بگم یهو با سوال آخریش منو با خاک یکسان کرد گفت لااقل اسم قهرمان داستان که یادته 😕😕😕منم با یه لبخند گفتم نه 😂😉😉وای چند نفر که ایستاده بودن اونجا از خنده روده بر شده بودن یکیش گفت خانم مجبوری کلاس بزاری خدا در این حد ضایع شدن رو سر هیچ بنی بشری نیاره تنها کاری که تونستم کنم گم شدن لای جمعیت بود و تا حرکت قطار دیگه سمت کتاب فروشی نرفتم
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
❁@shik_madmazel2 •🌳🎩•࿐
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
با دوستم میخاستم برم مسافرت بلیط قطار گرفته بودیم قرار شد هر کدوم جداگانه بریم راه آهن خلاصه من زودتر رسیدم راه آهن و دوستم هنوز نیومده بود رفتم تو سالن انتظار اونجا چند تا غرفه بود و هر قسمت یه چیزی میفروختن یکی از غرفه ها کتاب می فروخت رفتم اون قسمت و مشغول نگاه کردن کتابها شدم و هی کتابها رو برمی داشتم ورق میزدم 🤓🤓یهو خانوم فروشنده بهم گفت شمو اهل کتابید؟آقا منم جو گیر گفتم اره 😁اصلا شبا تا کتاب نخونم خوابم نمیبره یهو یه کتاب برداشت گفت اینو خوندی گفتم اره ☺️☺️☺️گفت نویسندش کیه ؟بوووی ننم چی باید میگفتم 😆😆😆گفتم یادم رفته گفت خب در چه مورده ؟بازم موندم چی بگم یهو با سوال آخریش منو با خاک یکسان کرد گفت لااقل اسم قهرمان داستان که یادته 😕😕😕منم با یه لبخند گفتم نه 😂😉😉وای چند نفر که ایستاده بودن اونجا از خنده روده بر شده بودن یکیش گفت خانم مجبوری کلاس بزاری خدا در این حد ضایع شدن رو سر هیچ بنی بشری نیاره تنها کاری که تونستم کنم گم شدن لای جمعیت بود و تا حرکت قطار دیگه سمت کتاب فروشی نرفتم
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
❁@shik_madmazel2 •🌳🎩•࿐