Репост из: Shivaroman
#رمانفروشیدزدوشاهدزد
#قیمتپانزدههزارتومان
#بخشیازرمان:
با خشونت دستش را کشید و به طرف تخت هولش داد، با چشمانی سرخ شده از خشم و رگ گردنی که بیرون زده صدایش را رها کرد.
_دیگه کارت به جایی رسیده که با پسر عموی من رو هم میریزی؟
_داری اشتباه میکنی سیا.
نمیخواست حرفی بشنود، فقط تصویرشان مقابل چشمش بود و صدای منوچهری در گوشش اکو میشد.
_خفه شو هرزه!
با خشم کرواتش را باز کرده و به جان دکمه های پیراهنش افتاد، نفس نفس زنان به طرفش رفته و با خشونت او را برگرداند و دستش را به زیپ لباس سرخ رنگش رساند، تمام بدنش یخ بسته و مثل بید میلرزید.
_داری چکار میکنی؟
زیپ را باز کرده و بند لباسش را از روی شانه اش کنار زد.
_مشخص نیست؟ دارم کارو تموم میکنم، امشب حالیت میکنم که من کی هستم و چه نسبتی باهات دارم، زیادی بهت خوش گذشته یه چیزهایی یادت رفته!
خودش را روی تخت عقب کشید و با ترس به حرف آمد.
_داری اشتباه میکنی، منو برسام...
_خفه شو... اسمش رو جلو من نیار!
فریادش گوش رزی را به تاراج برده و لرز در بدنش نشانده بود!
فاصله ای که گرفته بود را جبران کرده و نگاه خمارش را به سر شانه اش دوخت.
_سیاوش... تو امشب نمیفهمی داری چکار میکنی، فردا پشیمون میشی!
با اطمینان به چشم های زیبایش خیره شد.
_هیچ وقت آنقدر مطمئن نبودم!
اشک هایش را رها کرده و به التماس افتاد.
_قرارمون این نبود!
_خیلی چیزها قرارمون نبود و شد.
صدایش کشیده شده و رزی مطمئن شد سیاوش حالت عادی ندارد، با تردید لب باز کرد.
_تو مستی!
سرش را به نفی تکان داده و فاصله را پر کرد.
_نه برای تو!
لرز تمام جانش را گرفت، تا بخواهد فکر چاره ای کند، تنش اسیر...
#خلاصه:
رزی که به خاطر بیماری مادرش مجبور به دزدی کردن می شه تو این راه به تور یه شاه دزد میوفته و با هم به طور قرار دادی ازدواج میکنن، در این بین کم کم عاشق هم میشن اما یک شب سیاوش به خاطر یه سوءتفاهم در عالم مستی و سوءظن بر خلاف قولی که داده بهش...
💢 توجه داشته باشید که این رمان #فروشی ست، بدین صورت که شما فایل زیر (که حاوی مقداری از ابتدای رمان است) را دانلود کرده و آن را مطالعه می کنید؛ اگر علاقمند بودید می تونید با پرداخت مبلغ پانزده هزارتومان فایل کامل رو خریداری کنین. 💢
📌از طریق کارت به کارت باید این رمان رو خریداری کنید، مبلغ رو شماره به کارت زیر واریز کنین.
۶۲۱۹۸۶۱۰۳۶۴۵۰۴۷۵ | شیوا بادی
سپس به آیدی زیر
@Shivawriter
یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل رو تحویل بگیرین.
#قیمتپانزدههزارتومان
#بخشیازرمان:
با خشونت دستش را کشید و به طرف تخت هولش داد، با چشمانی سرخ شده از خشم و رگ گردنی که بیرون زده صدایش را رها کرد.
_دیگه کارت به جایی رسیده که با پسر عموی من رو هم میریزی؟
_داری اشتباه میکنی سیا.
نمیخواست حرفی بشنود، فقط تصویرشان مقابل چشمش بود و صدای منوچهری در گوشش اکو میشد.
_خفه شو هرزه!
با خشم کرواتش را باز کرده و به جان دکمه های پیراهنش افتاد، نفس نفس زنان به طرفش رفته و با خشونت او را برگرداند و دستش را به زیپ لباس سرخ رنگش رساند، تمام بدنش یخ بسته و مثل بید میلرزید.
_داری چکار میکنی؟
زیپ را باز کرده و بند لباسش را از روی شانه اش کنار زد.
_مشخص نیست؟ دارم کارو تموم میکنم، امشب حالیت میکنم که من کی هستم و چه نسبتی باهات دارم، زیادی بهت خوش گذشته یه چیزهایی یادت رفته!
خودش را روی تخت عقب کشید و با ترس به حرف آمد.
_داری اشتباه میکنی، منو برسام...
_خفه شو... اسمش رو جلو من نیار!
فریادش گوش رزی را به تاراج برده و لرز در بدنش نشانده بود!
فاصله ای که گرفته بود را جبران کرده و نگاه خمارش را به سر شانه اش دوخت.
_سیاوش... تو امشب نمیفهمی داری چکار میکنی، فردا پشیمون میشی!
با اطمینان به چشم های زیبایش خیره شد.
_هیچ وقت آنقدر مطمئن نبودم!
اشک هایش را رها کرده و به التماس افتاد.
_قرارمون این نبود!
_خیلی چیزها قرارمون نبود و شد.
صدایش کشیده شده و رزی مطمئن شد سیاوش حالت عادی ندارد، با تردید لب باز کرد.
_تو مستی!
سرش را به نفی تکان داده و فاصله را پر کرد.
_نه برای تو!
لرز تمام جانش را گرفت، تا بخواهد فکر چاره ای کند، تنش اسیر...
#خلاصه:
رزی که به خاطر بیماری مادرش مجبور به دزدی کردن می شه تو این راه به تور یه شاه دزد میوفته و با هم به طور قرار دادی ازدواج میکنن، در این بین کم کم عاشق هم میشن اما یک شب سیاوش به خاطر یه سوءتفاهم در عالم مستی و سوءظن بر خلاف قولی که داده بهش...
💢 توجه داشته باشید که این رمان #فروشی ست، بدین صورت که شما فایل زیر (که حاوی مقداری از ابتدای رمان است) را دانلود کرده و آن را مطالعه می کنید؛ اگر علاقمند بودید می تونید با پرداخت مبلغ پانزده هزارتومان فایل کامل رو خریداری کنین. 💢
📌از طریق کارت به کارت باید این رمان رو خریداری کنید، مبلغ رو شماره به کارت زیر واریز کنین.
۶۲۱۹۸۶۱۰۳۶۴۵۰۴۷۵ | شیوا بادی
سپس به آیدی زیر
@Shivawriter
یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل رو تحویل بگیرین.