شُکلات تلخ{میم الف}


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


سه روز در هفته پارت گذاری میشه...❤🚶🏻‍♀️

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




فور بزنین این پارت رو از این به بعد پارت های بیشتر میذارم 😍❤️


پارت جدید
😍💋


part_103

《{♡ شُکلات تَلخ ♡}》

حق با امیر بود باید به خودم میومدم تا کی قراره حسرت بخورم شاید وقتشه از روش دیگه برای بدست آوردنش استفاده کنم ..
یکم فکر کردم چجور میتونم به خانواده مهسا نزدیک بشم تا جایی که خبر داشتم فقط باباش براش مونده ..و باباشم اصلا میونه خوبی با من نداره ...
امیر-داداش به چی فکر میکنی..!!
نمیخوای آماده شی بریم..!

علی-راستش امیر تو این فکرم چجور به مهسا نزدیک بشم..!

امیر-دو ساعته برات دارم آیه یاسین میخونم علی حالا بیا بریم یه فکری به حالش میکنیم ...

لباس مشکیمو تنم کردم یه تک کت داشتم معمولا اصلا نمیپوشیدم اودکلن تلخی که همیشه میزدم دور گردنم زد امیر لباساشو عوض نکرد سریع از پله ها رفتیم پایین و امیر جلوتر از من رفت تا ماشین و روشن کنه از فکر مهسا نمیتونستم در بیام ..
قسم خورده بود که بهش فکر نکنم ولی مگه میشد بهش فکر نکنم..!
واقعا برام سخت بود ازش بگذرم ..
جای جبرانی نداشت ولی من مدت هاست دلم به این خوشه تا یه بار دیگه ببینمش..
تصور اینکه کنارمم باشه بهم قدرت میداد...
رفتم سمت ماشین نشستم جلو امیر متوجه اخم تو صورتم شد و گفت :" میدونم تو فکر شی ولی یکم صبر کن بخدا همه چی حل میشه .."

علی-داداش چجور صبر کنم وقتی با اون مرد تیکه میبینمش از حسادت میمیرم چه برسه به این که بخوام صبر کنم..

امیر-یکم به خودت زمان بده مطمعنم همه چی حل میشه

لباس همیشگیمو تنم کردم امیر تک کتش رو آورد یه جور به خودم رسیدم از فکر مهسا هیچ جور نمیتونستم بیام بیرون مگه میشد فراموشش کنم ...
حس میکردم یه چیزی کم دارم دیگ دلم نمیخواست ازم دور شه ولی فاصله ی که بینمون بود هیچجوره نمیشد پرش کرد.
میدونم فراموش شدم ولی کاش میشد برگشت و عقب اشتباهات رو جبران کرد..
کاش میتونستم الان کنارش باشم بگم چقدر دوسش دارم..
این حس باعث میشد بغض گلوم و بگیره..
یه حسی بهم میگفت اونم تو فکرمه!! و علاقش کم نشده و ظرفی دیگه شوهرش و بچه اش جلو چشمام بود ..
دستمو گذاشتم تو جیبم از اتاق زدم بیرون تو حین فکر کردن بودم که دستبند از جیبم افتاد..
نه انگاری قرار نیست امشب بیخیال این فکر و خیالا بشم..
صدای بوق زدن پشت سر امیرم که باعث میشد همه چی رو مخ باش اما خب میشد تحمل کرد..
بلاخره رسیدم تو حیاط و سوار ماشین شدم که نگهبان با عجله سمتم اومد گفت: آقا ببخشید!!پدر بزرگتون گفتن گیتار فراموش نشه اگه چند لحظه اجازه بدین قبل اینکه راه بیوفتین بیارم.^^
این آقا جونم واقعا حالش خیلی خوبه انتظار داره امشب گیتار بزنم پوفی کشیدم گفتم:^باشه سلیم فقط زود عجله کن دیرمون شده "
سلیم به سرعت رفت منم با اعصبانیت تمام سوار شدم..
امیر: چیشده داداش باز دپرس شدی که باو بیخیال شو امشب قراره کلی بهمون خوش بگذره.."
دستی لای موهام کشیدم گفتم : امیر دلت خوشه ها چجور بیخیال باشم "



#شکلات_تلخ
@shokalat_ttalkh
@shokalat_ttalkh


https://t.me/joinchat/QqELIVjN4JNYmv6mCfZZOg
گپ چتمون اگ دوست داشتین بیاین 😍❤️


Репост из: 🎼نسترن 🎼
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


🎶 سامان جلیلی - فوق العاده


🗣 مهدی احمدوند - خیال


مرآحلی کع ما داریم میگذرونیم الان
هنوز تو جهنم قفلع😹🌋⚰🧿


آمار نظرات شد 50نفر پارت میذارم


Репост из: شُکلات تلخ{میم الف}
سلام ࿙ྀ݊♡݊࿚ི هستم ✋️

لینک زیر رو لمس کن و هر حرفی که تو دلت هست یا هر انتقادی که نسبت به من داری رو با خیال راحت بنویس و بفرست. بدون اینکه از اسمت باخبر بشم پیامت به من می‌رسه. خودتم می‌تونی امتحان کنی و از بقیه بخوای راحت و ناشناس بهت پیام بفرستن، حرفای خیلی جالبی می‌شنوی! 😉

👇👇
https://t.me/BiChatBot?start=sc-165054-dbPWbd0


یه عمر واست میمونم آهای تموم جونم❤️


لف ندین دوستاتون دعوت کنید بزودی پارت های جدید آپلود میشع


آماده این رمان رو بزاریم
Опрос
  •   ارع بزار
  •   نه نزار
41 голосов


گپ بزنم جویین میدین
Опрос
  •   آره
  •   نه
65 голосов


#اربعین_حسینی

یک اربعین برای غمت گریه کرده ام
بی وقفه پای هر علمت گریه کرده ام

در آرزوی آن حرمت گریه کرده ام
با شعر های محتشمت گریه کرده ام

من گریه کرده ام که تو را سر بریده اند
ققنوس شهر عشق مرا پر بریده اند

مقتل گرفته ام که بخوانم امان بده
آتش گرفت دست و زبانم، امان بده

خون میچکد ز دیده جانم، امان بده
تا کی درین خطوط بمانم، امان بده

وقتی لهوف پیش رخم مات میشود
این بندها مقطع الابیات میشود

این بیتهای خسته ی افتاده از فرس
این ناله های ساکت محبوس در نفس

بر نیزه رفته اند در این قوم بوالهوس
در کاروان بی کس افتاده در قفس

در کاروان درد که سالار زینب است
آری از این به بعد علمدار زینب است

یک اربعین حدیث تو را گفت خواهرت
در زیر سایبان سرت خفت خواهرت

در باغ های یخ زده نشکفت خواهرت
تا خیزران رسید براشفت خواهرت

من گریه می کنم که غمت را کرانه نیست
این واژه های غرق به خون شاعرانه نیست

این شاعرانه گیست؟ که سر روی نی نشست
این شاعرانه گیست؟ سری پای نی شکست

این شاعرانه گیست؟ که بند دلی گسست
این شاعرانه گیست؟ که گهواره خالی است

این شاعرانه نیست که در شهر کافران
زینب رسیده خسته نفس بی برادران

حالا خرابه منزل و ماوای عشق شد
زنجیر غم به گردن و در پای عشق شد

هر چند خشت کهنه متکای عشق شد
دنیای جهل محو رجزهای عشق شد

نقاش کربلا قلم داغ می زند
نقش بهار بر ورق باغ می زند

سید حسن رستگار




چشم بزودی ادامه رمان رو میزارم


Репост из: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
سلام 😁امیدوارم ک خوب باشی
چنلت حرف نداره
واقعا حیفه ک ادامه اش ندادی 😢
لطفا ادامه بده


حرفی حدیثی دارین بگین!!

Показано 20 последних публикаций.

313

подписчиков
Статистика канала